جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب ابوالفضل احمدی
|
غزل صبر
نمی دانم چه می بینید ، دلم بس تنگ می بینم
من اندر چـشـم تاریـکـش هـزاران رنـگ می بـینم
نه یکبار بلکه صدبار از درِ دوستی سلام گفتم
بـجز مدحت برای بُت ، دلش را سنگ می بینم
همه گفتند فرهاد را ، ملول از سرزنش نیستی؟
بـگفـتا هرچـه بد گوید ، مـنَش آهـنگ مـی بینم
به ایوان شهنشاهی همه بسپرده گوش بر ساز
نـگر در اول ایـن صف که سِـیر چنگ می بـینم
رهِ عشق هر کجا افتد بدان کان راه آزادیاست
برو بی منّت گردون که صبر را ننگ می بینم
------------------------
ابوالفضل احمدی
Abolfazl Ahmadi
از دفتر: نسیم گندمزار شرقی
|
نقدها و نظرات
|
ممنون از اینکه به خوانش آمدید لطف دارید 🌻 | |
|
درود به شما ادیب ارجمند خوشحالم بار دیگر نام درخشان شما را در صفحهام میبینم سپاس از بداهه گویی با تمثیل زیباتون🌻 | |
|
سلام سلاااام😁 خوبین؟ اولا تشکر دارم از وقتی که قابل دونستین و برای تحلیل سرودهام گذاشتید، خیلی چیزها تا بحال از شما آموختم و همیشه دایره موضوعات مختلف و بحث های ادبی و علمی که شما در قالب گفتگو بیان میکنید را تحسین میکنم ادبیات از تلفیق خودآگاه و ناخودآگاه انسان بیان میشن، این تفسیر ناخودآگاه سروده توسط شما واقعا نگاه تازه و شورانگیزی بود که پس از خواندنش لذت بردم🌻 بازم ممنونم🙏 🌻🌻 🌻 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درون چشم تاریکش هزاران رنگ می بینم
درودبرشما
بسیارزیبابود