جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر امین احمدی افزادی
آخرین اشعار ناب امین احمدی افزادی
|
چه میشد اگر ما
آن دو پرستو بودیم
که سفر میکردیم
همه عمر،
از بهاری به بهاری دیگر؟
یا ما،
آن دو ماهیِ قرمز بودیم
درون تنگ شیشهای
که در پی هم میگشتیم
شب و روز؟
یا چه میشد اگر ما
آن دوستاره بودیم
درون شبی تیره
کنار ماه پر فروغ؟
که اقبالی بودیم
برای دو انسان خوشبخت؟
آیا آنگاه،
آسمان پاره پاره میشد؟
ماه تاریک میگشت؟
ستارگان،
به زمین فرو میافتادند؟
و بخت انسان ها،
تیره و تار میشد؟
آه؛ چه میشد؛
چه میشد اگر ما،
آن دو ابر بهاری بودیم
آن دو ابر بهاریِ بزرگ؛
که میباریدیم
همه عمر، بر همهی شهر؟
یا آن دو درخت بوديم
در میان جنگلی انبوه
که سایبانی بودیم،
بر تن خاک حیاتبخش؛
و پناهگاهی
برای پرندگان غمگین
و تکیهگاهی
برای برگهای نوشکفته؟
آیا آنگاه،
پرندههایمان میرفتند؟
برگهایمان میخشکیدند؟
و خاک دیگر،
زندگی را هدیه نمیداد؟
آری به راستی،
چه میشد اگر ما
کنار یکدیگر بودیم
و دستهایمان،
در دستان یکدیگر بود
و قلبهایمان
در سینهی یکدیگر
میتپیدند؟
آیا آنگاه دیگر،
گلها،
شکوفه نمیدادند؟
درختان،
سبز نمیشدند؟
پرندگان،
پرواز نمیکردند؟
کوههای مغرور،
از هم میپاشیدند؟
و جهان،
از گردش ناعادلانهی خود
باز میایستاد...؟
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آمدید
زیباست