روزهای خوشِ اعیاد
آبادیِ زندگیم ، با توست اِی دوست که آباده
با باده ای که می دهی ام ، غم و درد برباده
تا وقتی زمینی ام ماجرام همینی ست که هست
پرنده گی ام وقتیست که ، این مغزدگر پُرباده
افتادگی خوبست دراین جسم و روح
تواضع پُرَست درجانی ، افتاده
جاده ای ست این عمر، که سوی دوست میرود به پیش
ای خوش آنکس که ویرانی اش مقصد نیست و،
به فکرِ ایجاده
بس حالتِ حادی ست هجومِ کفر
بدترین حال هرآدم ، همان الحاده
با داد ، داد و بیدادها را بنشان
که این داد را دادار، به فطرت و وجدانمان داده
راد بودن ، حالِ کمی نیست ، دراینهمه بی حالی
باید که شتافت سوی استحکام ، با نیروی ،
پُر از رادِ اراده
حرام زادگان بد بلایی شدند ، برجامعه ها
باید طردشان کرد ، ز بین اینهمه حلال زاده
سادگی ست که مارا به منزل میرسانَد
اینهمه راه راهی و رنگی رنگی نفریبد ما را ، ز دلی ،
دلدارپسند و، خوب و ساده
تا وقتی که شاد بودن و ایمان هست ، مسخره ست غم
زودترمیرسد به بارگاهش دلی که ،
دل دلی نیست درآن و شاده
یادم افتاد که نباید بیفتم به دامِ کسلی
شادترین حالِ دلم درروزهای ، خوشِ اعیاده
بهمن بیدقی 1403/1/5
میلاد با سعادت کریم اهل بیت
حضرت امام حسن مجتبی مبارک باد