سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        رؤیائی پنبه گون

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱ فروردين ۱۴۰۳ ۰۸:۲۲ شماره ثبت ۱۲۸۶۰۳
          بازدید : ۹۰   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        رؤیائی پنبه گون
         
        بینِ رؤیا ، روی ابری پنبه گون
        طی الارضی بود مرا ،
        با یه روحی قوی بی سرنگون
         
        چهره ای شاداب تر ازیک باغ گل
        که دویده بود به آن رگهای خون
         
        سفری شیرین و ناب و، انبه گون
        همه افکارِ بد و زشت ،
        واژگون و چپه گون
         
        واژگان ، از وصف آن بس ناتوان
        شاید انگور بد نباشد بهرِ وصفِ مستی اش
        مُشتی انگورهای شانی ، حبه گون
         
        طمع ام میگفت : شاید تکرارنگردد این رؤیای عسل ،
        پس حمله کن !
        اما یکریزِ ادب ، سر را فرو آورده بود
        آرام میگفت به قلب :
        یکریزِ شراب را به درونِ دبّه کن
        اما آن طمعِ مکار، آسوده نمیگْذاشت مرا
        یکریز میگفت کم است ، باز دبّه کن
         
        آنجا بی معنا بود وقت و ثانیه ، اما به تجربه
        روحم میگفت جمعه اش را شنبه کن !
        شنبه که شد ، آن را کِش بده ، یکشنبه کن !
         
        شادی اندازه نداشت درخوابِ من
        خوب بود خوابم خودش را ،
        تعبیر به حقیقت مینمود ،
        تا که رضوانش تحقق مینمود
        وقتی خوابم ماسک خویش را ورکشید ،
        من میانِ آن هواپیما ، بینِ ابرها بودم و،
        ابرها سدی نبودند بهرِ یکریزِ گذر
        ابرهایی همه زیبا ، پاک و ناب و پنبه گون
         
        بهمن بیدقی 1402/12/25
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمدرضا آزادبخت
        جمعه ۳ فروردين ۱۴۰۳ ۲۲:۵۷
        درود سال نومبارک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۳ فروردين ۱۴۰۳ ۲۳:۰۶
        با سلام و عرض ادب آقای آزادبخت بزرگوار
        سپاسگزارم
        سال نو مبارک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        شنبه ۴ فروردين ۱۴۰۳ ۱۸:۵۳
        درود استاد
        سال نو مبارک
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۴ فروردين ۱۴۰۳ ۲۳:۳۴
        با سلام و عرض ادب آقای مزینانی بزرگوار
        سپاسگزارم
        سال نو مبارک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهــاره طـــلایـی زیدی
        شنبه ۴ فروردين ۱۴۰۳ ۲۰:۴۰
        درود و عرض ادب ادیب ارجمند

        زیباست 👌👌
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۴ فروردين ۱۴۰۳ ۲۳:۳۵
        با سلام و عرض ادب هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم از لطفتان
        شاد باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6