درود خدا بر شاهزاده خانوم نیک سرشت و تیزاندیش
اینطوری نگید که دلم می گیره
فعلا هستم. اگر هم بخوام برم حتما قبلش برگه مرخصی می گیرم که جریمه نشم.
شعر انعکاس صاعقه ی ِ لحظه ای شگرف بر جان ماست. حالا جان را می توان ذهن، روان یا روح تعبیر کرد که بماند....
به یقین این صاعقه ها در یکجانشینی کمتر به ما می خورد. باید سیر کرد در «آفاق» و «انفس»
باید این لحظه های ناب را بویید، چشید، لمس کرد، دید و شنید...
بر جان که نشست بعدش گام به گام نوبت تفکر یا پردازش ماده اولیه می رسد با احضار و بهره گیری از گزاره های موجود در حافظه مانند گزاره های حاملِ مبانی (هست و نیست ها)، اصول (باید و نبایدها)، خاطرات، ملاحظات (ادبی، اخلاقی، سیاسی و...)، فنون شاعری و... که من همه این فراینده پیچیده را در بطن «ویرایش» می دانم. اصلِ کار، آن لحظه شگفت انگیز صاعقه ای ست که زیر و رو می شویم، جانمان می لرزد و...
شاعری بدون آن صاعقه ها و لحظه های شگفت، حاصلش می شود چیزی مثل اشعار هوش مصنوعی...
پس باید بزنیم به دشت حادثه تا صاعقه به ما بخورد یا ما به صاعقه بخوریم...
و اما بعد
قبلا شعر شبه موزونی گفته بودم با همین مضمون که هر کس از راه رسید گفت اگر نیمایی شود بد نیستا!
ایرادات وزنی داشت که درستش کردم و تغییرات اساسی هم داده شد تا بشود یک نیمایی در وزن:
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
و اما بعدتر
خوشحالم خوشتان آمد. راستی خود شعر می تواند از جنس صاعقه باشد بر جان مخاطب
من آرزو دارم قبل از مردن، حداقل چند تا شعر صاعقه ای داشته باشم البته از جنس خوبش، نه از نوع ایرج میرزایی
دو سپاس
سپاس اول که میهمان ویژه این صفحه ام شدید
سپاس دوم که حضور و نظر متفاوتت بهانه ای شد برای تراوش چند نکته و پیوند آنها در ذهنم که برای اولین بار به این شکل منسجم شد و برای خودم هم تازگی دارد.
و در پایان دعای معروفم برای شما و همه میهمانان و دوستان:
خدای مهربان، بهترین های زمینی و برترین های آسمانی را نصیبمان کند.
پانزدهم شعبان سال روز میلاد خجسته قطب عالم امکان،
حضرت ولی عصر حجت بن الحسن علیه السلام بر همه شعیان جهان مبارک باد
بداهه ای تقدیم دوستان:
شب میلاد ارباب جهان است
نه بینی چون که از دیده نهان است
برای مقدمش جان می فشانیم
عزیز فاطمه آرام جان است
خرم و تندرست باشید