بوی کاهگل

بود باران روزی با ترانه 
میبارید بر بام خانه
بوی کاهگل میامد توی خانه
حسی قشنگ بود در زمانه
نیست دیگر از اون خانه ها
گرفته جاشون آپارتمان ها 
همه پشت بام ها ایزوگام شدن
تو خونه با آجر دیوارچیدن
شدن درگیر تجملات همه 
چشم وهم چشمی کنن یه عالمه
دیگه زندگی ها واقعی نیست
همه چی فیک شدن خودنمایی ست
بکنید ساده با هم زندگی
ندی راهی به هر سرخوردگی
به دور هم باشید با خانواده 
که هستش روزهایی خیلی ارزنده 
و هرچند من این رو میدانم
چقدر زندگی سخت شده  جانم
حتی کوچکترین حقی که داریم 
همینه زندگی معمولی کنیم 
که حالا دیگه همینم نداریم
به لطف مفسدان دزدی داریم