پشه های لِنگ دراز
هم از توبره میخورند و، هم از آخور
روزی میرسد به آنها گویند : ای توبره خالیا !
: آخورِ جانتان پُرَست ، ز مالیخولیا
ای پشه های لِنگ دراز !
پُر از بیماری است جانتان ، چون مالاریا
فعلاً خوش باشید کنارِ سواحلِ کالیفرنیا
لعنت برآنکه بُرده است ، حیثیت و آبروی ، قوم آریا
اُف برهمه بر شرّ، بانیان
کجایند دستگیرشان کنند ، قوم و قبیله ی شهربانیان ؟
گرچه شهربانی هم ، شهربانیِ سابق
خودِ شهربانیچی هم ... ولش کن شرّ میشود
نمیدانم چه شد ، یادِ میدانِ گاوبازی افتادم ،
گاو و گاوبازان و کشورِ اسپانیا
کلانتر با اسب و ستاره ی طلایی و قلبِ حلبی ش ،
می آید به اینسو تا یقین ، گیری دهد به هرکه بی گناه است
کلاهم را برمیدارم قبل ازآنکه کلاهم را بردارد
سلام گویان ، میگویم کج شده پالانتان ، سرکار پالانیان !
بهترنیست بجای اینکه راهتان را کج کنید بسوی ما زدنیا خالیان ،
مستقیم رَوید بسوی ، قومِ جانیان ؟
همانها که هم از توبره میخورند و، هم از آخور
آن قومی که بهتر بود نامشان را میگذاشتند :
قومِ بربر، قومِ سنگک ، آن سنگدلانِ از قبیله ی چاخانیان
چونکه هرچه گفتند برعکسش عمل کردند و با وقاحت ،
اظهار کردند : همان را می کنیم که گفته ایم
نام آسمان را با آنهمه تقوایش ، زین پس میگذارم محفلِ روحانیان
با آنهمه یکریز فرشته ، با آنهمه حوری ، با آنهمه غلمان
آنهمه از شرّ خالیان
جایی پُر از باغ ، مملو از گلهای آزالیا
پُراز یکریز طبیعت ، جایی بی لازانیا
پُراز افسانه های شهر نارنیا
ای درود و صد درود بر ایرانیا
البته ایرانی های خوب ، نه بد
که گُل اند خوبانشان سبد سبد
ما که از دنیا خالی ایم ... ما را آزادی بس است
ما را بس است این نونِ داغ و فرشمان که هست زجنسِ بوریا
بهمن بیدقی 1402/8/24
مانندهمیشه بردلم می نشیند
دلخوش شده ام از خواندن سرود شما
درود برشما
شاعرواستادگرامی