آهای هیئت منصفه محترمانه به من بگو
خنده پاییز پنهان شده کدام باور خواهد بود؟
به من بگو خنده پاییز
کدام رویا موکول شده در آغوش برگهاست
دل مشغولیم را ، پای ایمان مگذار
به من بگو خش خش برگها نشان شادی کدام تکرار است ؟
بارها اظهار کن ودر یادم بیاور
سوء ظن هیچ وقت ذهن مرا به جایی نخواهد رساند
تصمیم بگیر و بگو
کدام رابطه جهش احساس را به سمت پاییز خواهد برد
مگو صحنه آخر است و کارش تمام
مگواشتیاق برگها ،عمر شرمساردرختان را به رخ خواهد کشید
مگو بعد از هر سکوتی ،تاریکی ظهور خواهد کرد
می دانم همه مشتاق پاییزند
همه مصمم درون نهفته پاییز رادوست دارند
آهای هیئت منصفه بگو با من
فنجان چای در پاییز چه طعمی را خواهد داشت
سال به سال ، گذشته تر ازگذشته
وانگهی مگو برگهای فروریخته در زمین
عادتی از پیش خرافاتی دارند
دستهای فشرده بر هم
بیهوده برگها را به سمت خود نمی خواند
برجهیده دوباره برگرد
ناگهان تر از یک ناگهان شده در گوشم بخوان
که در را برای برگهای پاییز باز کنم
آهای هیئت منصفه بدون شک میزبان خوبی خواهم بود
بی هیچ نشانی از من مخواه
که تنها دلیل گمشده پاییز باشم
غیر منتظره پیش از نطق پایانی خود
استدلالت این باشد
پاییز فصل اندک اندک آشکار شده احساس است
فصل شهود تمام هیجان هاست
از آستان خود مرا توفیق قدم به قدم پاییز
در اعتماد احساس، متوجه گمان خود کن
می پذیرم هرچند شدید محاکمه شوم
که پاییز تنها جرم خیال من بود
رسوا کن نیاز به شهود نیست
می پذیرم هرچند جلاد خودش
خیال پاییز را در سر داشته است
به زیر کشیده شبیه برگها
هرگز خیالم را به زیر مکش
گاهی اندیشه پاییز نیاز به شهود ندارد
فی الحال زبان گویایت به بیراهه می رود
نیاز به تفصیل نیست
مرا زندان پاییز کن با یک فنجان چای
....،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
با احترام محمدرضا آزادبخت تقدیم به بانو استاد عجم وفراخوان زیبایش
باسپاس
تقدیمی بسیار زیبا و دلنشین بود
مبارک استاد بانو عجم گرامی باشد