بِسم الله الرّحمن الرّحیم
خیر و برکت باز می آید به ایران غم مخور
با درایت می رسد اوضاع به سامان غم مخور
در معیشت مانده ای با این گرانی ها ، قبول
این شکم قانع شود با لقمه ای نان غم مخور
هرچه می باشد گران باید که تحریمش کنیم
در نهایت می شود مفت و فراوان غم مخور
چون فرج حاصل شود از رحمت پروردگار
سفره ها رنگین شود با مرغ بریان غم مخور
زندگی هم گاه سرد است و زمستانی زِ غم
بعد سرما می رسد فصل بهاران غم مخور
این سه مصرع را بخوان از حافظ شیرین سخن
((کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرخ گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور))
سکّه و پولی که صادر گشته است از زیرِ میز
می شود آتش به جان رشوه خواران غم مخور
عارفی گفتا اگر از غصّه ها هستی مَلول
زندگی زیبا شود با عشق یزدان غم مخور
موج سنگین بلا می آید از هر سمت و سو
گر تو را مهدی ست کشتیبان زِ توفان غم مخور
((اللّهم صلِّ علی محمّد و آل محّمد))
بوده و، باشد همیشه، دستِ حق، روزیرسان
گر نگیرند عدّهای، آن را زِ رویِ، سفرهمان
درد دارد، سینههای مردمِ این سرزمین
ای خدا! بهرِ دلِ پُردردمان، درمان رسان
گشته در، عصرِ پُر از، آشفتگیهای مدام
نرخِ جانِ مردمان ارزان؛ ولی، روزی، گران
مادری گریان، برای کودکِ بیمارِ خود
پولِ دارو را ندارد، نازنینِ، مهربان
آن پدر، آشفته از، بازارِ کسب و، کار خود
روی در خانه، ندارد؛ ازبرای کودکان
وسعتی، هرگز ندارد؛ تا خریداری کند
دفتر و، خودکار، بهرِ درس و مشقش، نوجوان
معضلاتِ کارتنخوابی، بسی، افزون شده
با شروعِ سوزِ سرمای زمستان و، خزان
حسّ و حالی نیست در، نبضِ دلِ مردم، دگر
هرکسی، با آه و بغضی بیاَمان، دارد فغان
کاش، «تدبیرِ اموری»، رهگشایی مینمود
تا که کم میشد، غمِ مردم، در این عصر و، زمان
*نرخِ جانِ مردمان ارزان؛ ولی، روزی، گران
انفرادیهای بغض و، اضطرابی، بیکران
*نرخِ جانِ مردمان ارزان؛ ولی، نان شد گران
انفرادیهای آه و، التهابی، بیاَمان
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
به امید حل شدنِ مشکلاتِ معیشتی مردمِ نجیب؛ پُرغرور و افتخارآفرینِ سرزمینم!
زنده باد ایران و ایرانی، در رفاه و معنویت و استقلال!