کبکم خروس میخونه
کبک ام خروس میخونه
نورم با نوری پُرفروز، میخونه
سازم که شب میزنه ،
کام ام به روز میخونه
سنت ام از مُد ، عقب نمانده
نغمه های لب ، همه آپتودِیته
زیرِلب آنها را به روز میخونه
درمنبرم ریا نیست ، زبانم ، در روضه هاش ،
همه ایمان و اعتقاد را با خلوص میخونه
اعتقادم ، گاهی نوحه میخونه
گاهی هم ،
گل پری جون میخونه
تقدسش چون خشک نیست ، مثلِ کویرِ لات و لوت
گاهی در حوزه ی حوزه ، درسِ تقوا میخونه
گاهی در دانشکده ، درس الدروس میخونه
کاری نداره اصلا ، به حواشیِ لایعقل
عرفان و فلسفه و، علم الرئوس میخونه
لازم شد ، چیزی از هرکول میخونه
لازم شد ، چیزی از زئوس میخونه
خانم و آقای اسمیت ، وقتی به حالِ جنگند ،
تعصب را دفن میکنه ، از ایده های آنجلینا جولی و،
از ایده های تام کروز میخونه
ایامِ سال براش مثلِ بهاره که ، حاجی فیروز میرقصه
عمونوروز میخونه
عمونوروز از فرط شادیِ بهار میرقصه
حاجی فیروز میخونه
مأمورِبرق میگه : در دشواری ها ،
قاطی نکن ، صبر پیشه کن ، وگرنه ،
میسوزی تو یقیناً ،
چون انگار حینِ استرس ، چیزی جلودارت نیست
مدارِمغزِ ناشکیبایم را ، او بی فیوزمیخونه
بهمن بیدقی 1402/6/7
دلنشین
قلمتون سبز
پایدارواستوارباشید
استادعزیز