سلام و درود استاد بانوی عزیز خودم
صفا آوردید بانو
قطعا هرچه دارم از وجود و برکت بزرگانی چون شماست من که خودرا مدیون تمام استادان این سایت می دانم و شماها هم که استادی ندارم
ولی خداوند به من لطف کرده که الان اینجا هستم و الان در حال خوندن نقدی به این زیبایی هستم.
واقعا واکاوی زیبا و دقیقی است.
خودتان هم می دانید که اهل چک و چونه و توجیه نیستم و اشتباهاتم را دودستی قبول می کنم چون همان ها درستی ها را برایم به ارمغان می آورند.
خب نظرتونه چیه برای جایگزینی سراسر به جای لبالب ؟!
یعنی کاملا غرق ماتم بود..
آیی بانو گفتید هیچ حسی دردناک تر از دلتنگی نییت آنها هم وقتی دلتنگی به بی کسی گره بخورد،لااقل تنها باشی ولی دلتنگ نباشی مثل خُومممم
در رابطه با حسرت کاملا موافقم در واقعیت که مست کننده نیست ولی فکر کنم خمارکننده باشه
امان از روزی که حسرت بخورم جهان رو به آتش می کشونم
البته نه خودم آهم
در رابطه با آز عرض کنم فکر کنم نفس رو بیارم بهتر و قابل قبولتر باشه
"سوار مرکب نفسش"
نفس خیلی سرکشه و آدم رو داغون میکنه و تحمل لازمه...
چقدر خوبه که دارم همراه با نقد خوبتون از فرصت استفاده می کنم و شعرمو ویرایش میکنم حس خیلی خوبیه
در رابطه با فعل است همان ابتدا هم خودم همین کار رو کردم دوباره خواستمکه مخاطبم باشه ی استفاده کردم
که اصلاحش می کنم.
البته در رابطه با اغفال چون همون طور هم که درست گفتید منظور بنده برصیصای عابد بود که اغفال شده بود درواقع با هفتاد سال حمد و ستایش خدا با یک سال همدم و شیفته شدن با شیطان آخر اغفال شد و مورد غضب و خشم خدا و مردم قرارگرفت.
و به این تقصیر مراد همان مصراع قبلی همان اغفال شدنش
مورد خشم مردم و سلطان قرار گرفت و به صلیب کشانده شد.
که در بیت بعدی هم با فتنه و حیله شیطان خدا را هم انکار کرد
و آخرین سجد سهم شیطان شد و رسیدن و وصال خدا چیزی جز خیال سهمی نداشت
که کمی زبان مفهوم الکن است.
البته اره دیگه داستان جانان خیالی بنده پیوند خورده به برصیصا و عاقبتم چنان است.
ممنونم ار تشویقاتون استاد که به این شاگرد سراپا اشکال امید میدهید
ولی ابتدا اصلا بند آخر هم نبود
یاد بداهه ی استاد احمدی زاده افتادم و این بندهم با لطف پروردگارم خلق شد
که بله عجله داشتم چون گفتید پنج بیت قوئ داشته باشید بهتره تا ۱۰ بیت که فقط چند ببت قوی داسته باشه
و این یعنی سراپا گوشم برای نکات شما استادان بزرگوارم
نمیدانم چرا از غرور و منیت تنفر دارم
حتی یکبار یکی از دوستان به بنده گفتند کسی که توی این دوره غرور نداشته باشه کلاهش پس معرکه است.
البته من اعتماد بنفس را می پذیرم ولی غرور و منیت صفت شیطان است که با عشق پاک می شود و دلی که درآن عشق باشد اکسیر زندگانی را دارد و اینجا دل آمد ولی مراد عشق در دل ایت که مسیحا می کند و دل مردگان را زنده می کند
و خوشحالم که بهم امیدوار شدید اینجا دیگه تکلیفم سنگینتر شده و باید تلاشمو بیشتر کنم تا شرمنده ی لطف عزیزانم نشم.
بانو واقعا هرچقدر از شما تشکر کنم باز آنطوری که باید نمی توانم تشکر کنم
خدا در این شب های عزیز نگهدار دل مهربانتان باشد.
چهار پایع خوب و مفهومی بود..برخی بندها ضعیف.. اما دو بند بنظر من قوی بود.. بند اول و یکی مونده به آخر..
خوبه که تلاش میکنی.. آفرین
سلامت و ثروتمند باشی