چهارشنبه ۱۷ بهمن
|
دفاتر شعر شاد روان عماد الدین مشائی!!!
آخرین اشعار ناب شاد روان عماد الدین مشائی!!!
|
\"اهل\" لاهیجانم ساکن کیش ، خداوندا شکر زندگی مات نکرده است مرا تا امروز داده ء نرم افزار بذرهایی ایست که در باغچه کوچک ذهنم روزی اندکی پاشیدند و مرا قوت نانم دادند بی خیالش شده ام از دلم می گویم کاش در من هم \"ذوق \" \"سر سوزن \"می بود روح بی بال و پرم تشنه زیبایی است عاشق هرچه که هست \" تو به من\" می خندی که چه از خود راضی! عاشق هرچه شدن ! از تو دور است چرا؟ می نازی \"تو دروغی تو دروغ\" \"تو فریبی تو فریب \" و من این جا تنها به تو می اندیشم \"قاصد تجربه های همه تلخ\" \"با دلم\" می خندند صورت زرد من از \"سیلی\" سرمای\" زمستان\" اما هیچوقت سرخ نشد پوستِ کرگدن انگار مرا بافته اند \"کرکس\" از من راضی است که مشامش انگار بوی فردای مرا می شنود من به آواز \" کلاغ \" و به تنهایی خود می رقصم کاش \"سیب\" تو \"زمین\" خورده نبود بوی باران به مشامم جاری است من تو را می خندم شاید از دل گره ای باز کنم من به آغوش زمین منتظرم از خودم بی خبرم و به افسوسی تلخ که چرا بی ثمرم ؟ \"می دهد آزارم \" و تو اینگونه مرا می بینی که همه می بینند کاش چشمم می گفت زندگی : گردش دوار زمان است که من خود ندانسته و ناخواسته در گردش آن گم شده ام دستی از دور صدایم کرده مهربان یاور من تو مرا می خوانی ؟ یا صدای\" گون\" از دور رسید؟ به سوالی که چه زیبا پرسید: از \"نسیم\"ی که\" شتابان\" می رفت ناگهان لرزه به پاهایم خورد کسی انگار وجودم را خواند: کوله باری ز گنه پر شده را گویی امروز به پشتم بستم و چه سنگین شده ام ردپایم چون پتک چهره دلهره را در زمین حک کرده بوی وحشت همه جا پیچیده هیچ کس می دانم , که خریدار گناهانم نیست چه فروشنده بی تجربه ای هستم من در چنین بازاری که خریدارم هست ؟ یاوه می بافم من مهربان خرده مگیر خسته ات کردم وای من خودم خسته ترم به یقین می دانم که مرا می بخشی تو رفیقی تو رفیق تو عزیزی تو عزیز من به آغوش تو محتاج ترم چه تمنای غریبی کردم تو بخند ...
=======================================
دوستان و مهربان یاران اگر با این نوشته ام احساس کردید به بزرگان شعر و ادب معاصر که یاد آنها همیشه در دلم زنده است چه آنها که هستند و چه آنها که از میان ما رفته اند خدای ناکرده جسارتی - توهینی کرده ام . بخشایش شما را می طلبم و مهربانی آنها را. دست خودم نبود آمدنش ،اما وسوسه نوشتنش بر من چیره شد.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.