یک غزل و یک ترانه

یک غزل و یک ترانه از مهدی ملکی الف همراه با عنوان


بالاترین معشوقه

زیباترین مضمون شاعرهاست چشمت
لبریزِ احساسی‌ترین معناست چشمت

غوغای چشمانت هزاران سال باقی‌ست
آخر چه‌ها کردی که نامیراست چشمت

در عمق عشقت غرق کردی همدمت را
ای عشق! پهناور ترین دریاست چشمت

بالاترین معشوقه‌ی تاریخ هستی
وقتی چنین دارای استثناست چشمت

این مُرده را با چشمِ مستت زنده کردی
زیباترین تصویرِ این دنیاست چشمت



چشم‌های لعنتی

آتیش زدی دائم منو با درد عشقت
تصمیم داری قلب من دیوونه باشه
امشب غمت فکرم رو داغون کرد بانو
رفتی که ذهنم بعد تو از هم بپاشه

من تا ابد آدم نمیشم بی نگاهت
چشمات بدجوری به من احساس داده
تا بی نهایت عاشقم کردی عزیزم
ای خوب من، ای ماه من، ای فوق العاده

فریاد کردم بی پناهم روز و شب‌ها
بانو! ببین آواره‌ی این روزگارم
از حس و حالم درک کن دیوونگی رو
بدتر نکن وقتی که آرامش ندارم

این چشم‌های لعنتی طاقت ندارن
در حسرتِت تا کی ببارم مثل پاییز
ای کاش این شب‌ها کنارم بود دستات
من موندم و افسوس و دنیایی غم انگیز

پایان ندارن این زمستون‌های پر سوز
فصلی که از من دور باشی فصل سرماست
شاید که مُردن چاره‌ی من باشه امشب
وقتی نمی‌فهمی دلم یک عمره تنهاست