به خوابم می نابی بیاور کنم حالی!
که در حال میخواری دهم مال و اموالی!
بده بال و پروازی که آیم به بالینت
در این کنج تنهایی کنم ساغری خالی!
به تو دادهام قلبم که تو رامش جانی!
تفالی زنم امشب که آیی تو در فالی!
چه میگفتم و گویم در این شعر پر مشکل
قلم را به دستم ده تو ای در دلم قالی!
ز حافظ نگویم یا ز سعدی شیرین گو!
نه از بیدل هندی، نه از لاهورْ اقبالی!
نگویم ز مولانا، نه خیّام و نه عطّار!
نگویم ز فردوسی که داریم ز او زالی!
منم شاعری تازه که وزن آرد از تازی
که در حال بیحالی خورم میوهی کالی!
به بحر طویل این شعر گویم چو تازیها
فعولن مفاعیلن شده رکن جنجالی!
*
در این شهر بیپیکر که خالیست از والی
گذر کردم از نیما و از شاملو آری!
*
ز درگاه تازیها که گوید عروض و وزن
گرفتم قدیمی بحر تا گویم اشعاری
ندیدم که در این وزن گویند شعر و شور
نوشتم ستونی را که نو باشد و کاری!
شنیدم که بسیاری نکوهش کنند این بحر
که این وزن اعجوبه نیابی به عطّاری!
ز آهنگ این وزنی که بر کاغذم آرم
خوشم آمده چون شعر نو گشته و جاری!
ز آوای موسیقی که از ارغنون آید
برم لذّت نابی که دارد چنین باری!
برآید ز شاعرها، سپید و غزل خوانها
که این سمّ خالص را گرفتم من از ماری!
که در فارسی وزنش روان نیست در دو گوش
بیفکن تو این وزن ثقیلی که شد خاری!
*
اگر تخم این امشب تو در خاک تر کاری
درختی شود پر بار در این زمین خشک!
۱۴۰۲/۰۱/۱۵ - ۰۱:۵۷
بحر طویل دوست دارم.. نفس به نفس بخونی.. یه جا دیگه کم بیاری..
مثل اینا..😎
"صنمی ، لاله عذاری، به روش باد بهاری ، به نگه آهوی چینی ، و به قد سرو خرامان و ، به رخ چون مه تابان و ، دهن غنچه خندان و ، لبش لعل بدخشان و ، زنخدان چو نمکدان ، که از او وام کند مهر و قمر نور و ضیا را."
نظر از چهره او مست شده، نیستی اش هست شده، نرگس شیدا نگران از غم او، وه چه گذاری ،به نگاهی، که الهی به خدایی خداییت ،همان عرش رفیعی که نمایانگر نور است و سرور است و لیاقت ببرد هر که به آنجا رسد از رتبه و جاهی، که هر از وقتی و گاهی، که فراموش کند ما به نگاهش، برسان حیفی و آهی، که بیاموزد از این خاطر ما مهر و وفا را.
درودتان