يکشنبه ۲ دی
مشتاقی شعری از مجتبی رحیمی
از دفتر سایبان نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱ ۱۱:۲۰ شماره ثبت ۱۱۶۶۹۷
بازدید : ۷۵۴ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب مجتبی رحیمی
|
ز مشتاقی دلم خون شد، به وصلت ناشکیبایم
چه خوش نقش و نگاری تو، که عاشق روی زیبایم
به چشم الوان و صد رنگی و صورت ماه تابانی
بود گیسوی مُشکینت سیه چون شام یلدایم
دلم را در سرای تو، به پایت عرضه میدارم
بدان بیدل در این دنیا، دگر تنهای تنهایم
به دل غم بر نگیرم من، زچشم اشکی فرو نفتد
از آن ساعت که رویم را به خاک درگهت سایم
طبیب القلب دردم را، به دیدارت دوا گوید
دوای درد من باش و علاج جان شیدایم
تمام هستیم هستی و هستم تا تو سرمستی
برای شادیت جانا، زجنت باب بُگشایم
مرا وصل تو آمال است و بیش و کم نمیخواهم
که در هجرانت ای دلبر ندارم شوق فردایم
قدح از دوریت لیلی، کشد چون از دلش آهی
بسوزد زآتش جانش، همه دنیا و عقبایم
|
نقدها و نظرات
|
🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعری زیبا خواندم از قلمتان