شبی که سخت دل رنجیده بودم
خمار باده و غمدیده بودم
به تاریکی ز تاکستان گبری
به قدر یک خُم می چیده بودم
---------------------------------
صدا کردم شبی دیوانه ها را
جدا کردم زخوشه دانه ها را
به دنبال خُم خالی همه شب
زدم درب تمام خانه ها را
-------------------
شبی تاریکتر از قلب چون قیر
به تشتی دانه ها کردم سرازیر
به مشت انگور ها را می فشردم
سحر شد من ولی مشغول و درگیر
-------------------------
به خُم انگور له را بار کردم
سر شب تا سحرگه کار کردم
مخمر از شراب کهنه قدری
اضافه برخُم و انبار کردم
------------------
سه شب یک در میان با میل چوبی
زنم هَم خُم می را من به خوبی
کنم تکرار این یک ماه کامل
ته خُم تا که ننشیند رسوبی
-----------------
پس از یک ماه ازآغاز کارم
بود اتمام و من هم بسته بارم
سر خم را ببندم با گِلی نرم
و ده روزی به یک گوشه گذارم
------------------------
پس از یک اربعین از ابتدایش
کِشم بیرون خم می را زجایش
شیلنگ و صافی و بس جام شیشه
به نظمی خاص می چینم به پایش
--------------------------
به خلوت شیشه از می پُر نمایم
مبادا بشنود زاهد صدایم
رسد چون خم می بر انتهایش
هزاران شکر میگویم خدایم
---------------------
پس از این هر شبی رنجیده بودم
خمار باده و غمدیده بودم
بنوشم زان می ی که میوه اش را
ز تاکستان گبری چیده بودم
بسیار زیبا و پر معنی است
راه و رسم چله نشینی است