توئی که قِدمتی تری ز هر تمدّن و فلات
به جویبار موی تو نگاه دجله وُ فرات
چه میدهد نگاه تو بجز بهار دلنواز
بجوشد از دو چشم تو هزار چشمه وُ قنات
تو بافه باز میکنی به زیر نور ماه و باز
کشیده کهکشان تو مدارهایی از کُرات
شمرده از عبور تو قدم قدم ستاره ها
اُفق اُفق شکافته تلألؤ تو کائنات
اگر که ماه گم کند مسیر رفت و آمدش
چو نقشه میکشد ز تو خطوط راه و مختصات
چه کرده بازی رُخَت نه شاه مانده وُ وزیر
سواره وُ پیاده را چه ناز کرده ای تو مات
ز قصر هند میرود جواهرت به تاج و تخت
چه غارتی که میروی به کاخ شاه در کلات
بدون جنگ آوَرَد ز شوق تو به پیشکش
طلا طلا خراج را بُتِ بزرگِ سومَنات
شکر شکر به تاجران رسیده از تبسمّت
که کیسه کیسه میرود ز خنده های تو نبات
هنر هنر رسیده از شکوه بی بدیل تو
ندیده چون مناظرت شکوه مکتب هرات
شکوفه میدمد ز تو میان سنگ و صخره ها
نفس نفس تَنَفُّسَت نشانه هایی از حیات
میان شهری از هوس چه داستان جالبی
پیمبری که میرسد به عشق پاک آسِنات
خیلی خوب بود که پس از مدتها غزلی تاریخی از قلم شما خواندم..
دیگه داشت یادم میرفت شما خالق غزلهای تاریخی هستید..
طرفدار پروپاقرص این مدل غزلهاتونم
در این سبک و سیاق بمانید..😎
در پناه خدای مهربان باشید