نگاره های زیبا
بر دلم افتاده اند ،
نگاره های زیبا ،
ولیکن آتشین
اگر میخواهی نسوزی ،
پیشِ من نَشین
یک سوار از دور آمد ،
پُر بود از تقوا و رزم
درمیانِ شعله بود
گفتم سردار ! شما ، همان سیاوشین ؟
گفت آری ، این تداعی های شعله ،
همه در ذهنِ توست
درمیانِ باغِ رضوانم کنون
اگرمیخواهی که ازعشقِ خدا هیچگاه نسوزی ،
با ما نَشین
دیدم چندین و چند ، مرحله دارد هر نگاره
هریک بهرِ دیگری هست جانشین
حتی در صدها نبردِ چالِشین
گفتم هرچه عِلم آدم ، رفته است رو به صعود
سخت تر شده رسیدنش به فرداهای خوب
شاید بهتر بود هنوزهم ، بودم من یه غارنشین
جای غلتیدن در اوراد و، واژه های دانِشین
ای شما اِی واژه هایی که به حالِ بارِشین !
ای شما پاهایی که قدم زنان بسمتِ دلدارمیروید و،
دمادم ، در گالشین !
من انار میبینم درکلامِ جمله ها ولیکن درحقیقت ،
شماها شعله اید و نارِشین
رَبِ ما ، یارِجملگیِ الفاظِ پُر از پرهیزکاری ست
شماها هم برای ، تحققِ هدفهایش همیشه یارِشین
گرچه او خود میتوانست ، هرچه میخواهد کند
همیشه میتواند
شاید اینگونه بگویم بهترست :
آنچه را خدا کند ، متن است
شماها هامِشین
بهمن بیدقی 1401/9/18
فلسفی پر معنی و زیباست
جبر و اختیار