وقتی بتو فکر می کنم
ستاره ها سرک می کشند از پشت ابرهای سیاه
هدهدی جار می زند در بالاترین شاخه
آنجا که نزدیک مهتاب است
حال یکی باید خود منو پیداکند
از پستوی خیال تو!!!
شبیه یال کوهپایه ای
غنوده در مه آلودی شاعرانه
گم شده ام
زیر پای باران با نم نم رقاصش
هاله تورا می یابم در بیشه بلوط های نارس
دستم پروانه می شود
به شوق نشستن برطلو ع شانه ات
وبا چه یاسی سقوط می کند به آغوش باد بی مقصد
چه کسی اینچین زیبا حک کرده تورا
بر پیراهن سبز مخملی تخت سنگ
اینبار فاخته در دست تو
قصد شانه من می کند به تلافی مهر
چون صفیر گلوله ای عبور می کند
ازحوالی سینه به هوای شانه ام
تومی خندی به این شوخی عاشقانه
من ، دلگیر از خواب سفیدی که
جا خوش می کند در آغوش رویا ها
دنبال پروانه ای می گردم تا بپرسم
اگر رویا ها به حقیقت نمی پیوندند؟
چرانیلوفران عاشق ؟
غرق مرداب نمی شوند؟
رحیم فخوری
*اینروزها چادر نماز بی بی رخساره نیز بوی سیاست می دهد
خواستم پنجره ای به لطافت باران عشق بگشایم
بسیار زیبا و پر احساس بود