سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        گلوله ی سربی

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۰۶ شماره ثبت ۱۱۵۲۹۹
          بازدید : ۱۰۰   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        گلوله ی سربی
         
        خط تولید به راهست ، روی تسمه نقاله
        شیرِمرغ تا جونِ آدمیزاد پیدا میشود ،
        درمغازه ی کوچکِ بقاله
        اگرکه خود گم شود میانِ آنهمه شلوغی ،
        حق داره
        یه کاسه ای زیرِ نیم کاسه ست که عمه ها ،
        ناسزا شنوی شبانه روزند و،
        عِزّ و قُربی دارد خاله
        فکرمیکنم ادامه ی دعوای ،
        عروس و خواهرشوهرست
        اما هیچوقت ، هیچکس ، به گفتنِ هیچ ناسزا و لیچاری ،
        حق نداره
         
        هنوز لَوَندی ، آس و پاسِ خیابانهاست
        با دوجفت ، چشم و ابرو،
        دینِ طرف را ربوده آتیش پاره
        امان ز دستِ نفسِ امّاره
         
        ازکوچه خیابان ، صداهایی می آید ،
        کسی را شنیدم گفت : نواره
        دیگری گفت : نوار که پا نداره
        یه ساختمانِ اصولی ساز دراین شهر بود
        دیروز دیدم آواره
        یه آواره به من گفت : آقا ساعت چنده ؟
        گفتم ساعت ، به وقتِ شفاست ،
        گفته ام را تأئید میکند غوغای نقاره
         
        هنوز ناتوان ز خریدنِ یک مُشت بادام ،
        چرخیِ محل ، داد میزند : چغاله ، چغاله
         
        هنوز شبها ، ز سوی کوهستان ،
        صدای زوزه می آید
        فکرمیکنم صدای شکنجه ست ، اما میروم بخوابم ،
        خودم را به حماقت میزنم و به خود میگویم :
        زوزه ی شغاله
         
        الآن برای مان ، بسانِ سیاهه ی زمستان است
        دعا میکنم صبح که ازخواب پاشدم ، بهاره
         
        مغزم درد میکند
        شیارهایش چرا بطورِ طبیعی شخم نمی خورَد ؟
        نتیجه ی ظلمِ چکش ها و، چندین و چند مُغاره
         
        من ، همه اینها را به خوبی می بینم
        گرچه اکثراً خاموشم
        چشمانِ روحم ، شُکرِخدا ، بسانِ چشمانِ عُقابه
        گرچه روحم به دستِ نااهلان " نه خدا "
        دائم در عِقابه
        این کیست که دائم زاغ سیاهِ مرا چوب میزند ؟
        آری همین که صورتش ، کمین کرده در نقابه
        کار و زندگی ندارد او؟
        خوابش نمیگیرد برود کمی بخوابه ؟
        با حضورش مثلِ حضورِ باقیِ ستمگران ،
        زندگی ام  چقدر تلخه ، همچون زهرِماره
        او همه هدفش اینست ، که همه ایمانم را بقاپّه
        همه ی اندیشه های من را ،
        چه سورئال و چه رؤیا و چه واقع
         
        خدا وکیلی دراین میانه ببینید که کی در رفاهه ،
        سرنخ همانجاست
        دستم به دامانت ، کَمَکی کُمَکی ، اِی نفْسِ لوّامه
         
        چشمم را به روی همه شان می بندم
        حتی دیدنشان هم ، دارد بی شک ، کفّاره
        درمیانه ی شعرم ، مثلِ مرحوم عشقی
        یه گلوله ی سربی ،
        ز ناکجا ازپشتِ سر نامردانه ،
        به مغزم اصابت کرد
        فعلاً منم و خون و فوّاره
         
        بهمن بیدقی 1401/9/5
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۵۶
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۹:۰۰
        با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر
        لطف دارید
        سپاسگزارم
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۹:۰۶
        درود بر شما بزرگوار خندانک
        خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۲۸
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرانقدر
        سپاس
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۵۴
        درود بر شما ادیب گرامی خندانک
        طبع‌تان مانا خندانک
        برقرار باشید و سبز خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۰۵
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرانقدر
        لطف دارید
        سپاسگزارم
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        زهره دهقانی ( شادی)
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۲۶
        سلام و درود
        طولانی،ساده و زیبا👏🌹


        بدرخشید
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۵۹
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرانقدر
        لطف دارید
        سپاسگزارم
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۲۱
        سلام جناب بیدقی
        احسنت بر شما بزرگوار
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱ ۰۴:۵۱
        با سلام و عرض احترام بزرگوار
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0