سه شنبه ۶ آذر
|
آخرین اشعار ناب غزاله غفارزاده
|
خاطراتم بدونِ او اینک
زیرِ خروار اشکها مردند
مثل شاخهگلی لگدخورده
زیر آوار درد، پژمردند
زندگی با تمام قدرت خویش
قلب من را از او جدا میکرد
آه دیدم در آن شبِ خاموش
هر دو دست مرا رها میکرد
در شبی که ستاره چون آتش
در دل آسمان من میسوخت
رفت و با رفتن خودش اما
درس تنها شدن به من آموخت
زندگی تا همیشه این بوده:
دوستداشتن و سکوت و درد
اشکهایی نشسته بر صورت
حرفهایی شبیهِ «هی برگرد!»
باز من ماندم و هراس از مرگ
وحشتی که جدال سلولیست
آه این زندگی به من آموخت
«مرگ یک اتفاق معمولیست».
غزاله غفارزاده
|
|
نقدها و نظرات
|
درود، ممنونم
بله، اما خب برحسب شرایط سروده شد.. | |
|
سلام، ممنونم، و سپاس از راهنمایی | |
|
درود بر شما، سپاس بزرگوار، لطف کردید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا قلم میزنید