ترور
دشنه ای ست آدم نما و، از او ردِ خونی
پنج لیترست جانِ آدم
میرود به ماوراء ،
اگر فواره زند ز او خونی
اما هیچگاه ، هیچگاه
ز او نمی گسلد ، ژن و ارتباطِ خونی
اگر بدکاره بود ، نَسَبِ آدم
آدم بی غیرت میشود
این چگونه است که ،
درمسجدِ زیبای خدا
در بقعه ی زیبای خدا
به چلچراغِ ایمانِ آن شاه چراغ جسارت بکنی
بدونِ هیچ وجدان بکشی
آخر به چه جُرمی ؟
به جُرمِ نماز؟ به جرمِ سجده به خدا ؟
تو اِی قاتل ، بی وجودی به خدا
اِی ظاهراً آدم ، هرچه زشت است و،
کریه و نفرت انگیز و مذموم ، اونی
اِی نفله ی منحوس ، تو لایقِ انداختن ،
بینِ شعله های تونی
حال رها کن خودت را ، ز اعماقِ جهنم ،
اگر میتونی
کشتنِ مردمِ بی دفاع ، کشتنِ کودکِ بی گناه ، مردانگی ست آیا ؟
آخر، اینهمه بی غیرتی نوبرست ولله
برای تویی که مملو ازجنونی ، برای تویی که قاتلِ جونی
بچش زجرت را به جهنم ، ببینیم آنجا چونی ؟
سرم گیج رفت ، آخر اِی ، آدمک کوکی !
آخر مگر میشود ؟ تو چقدر دونی !
جای پرسه درمیان قومِ آدم ، لایق تری به آشغالدونی
خوارج را تو دیده ای ؟
ابنِ ملجمِ شونی
بهمن بیدقی 1401/8/6
بسیار بجا و زیبا بود
مبین مشکلات جامعه