شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
یه احساس خیلی بد دارم خدا
انگار شب اول قبر است و
من دورم از تمام آرزوها..
من تنها شدم درست شبیه
شب اول قبر..
آدمایت عادت کرده اند
همدیگر را تنها بگذارند
قبل مرگ..
جدایی ها یا زهر دارند
یا زجر..
یاد عشق بخیر
روزی روزگاری بنده ای چو من
بنده ای چو اون را دید
ادبیات عاشقانه تکراری است
ساده میگویم
رد نگاهش تا اعماق قلبم ریشه کرد
وقتی مسافر عشق آمد
بوی عطر یاس در هوای دلم پاشید
وقتی هم رفت
بوی کافور غسالخانه را در دل مرده ام
پاشید..
آخرین دیدارمان زیر باران بود
بی چتر چشم در نگاه باران دوختم
تا باران چشمهای خیسم را
از نگاه زیبایش بدزدد..
او که رفت
باران رفت و
یاد او هم از خاطرم رفت
تو هیچ وقت باور نکن...
مدتهاست
به انتظار شب اول قبر نشسته ام..
عبدالله خسروی (پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.