عروجِ بادبادک
درکنارِ رودَ کی
بازی میکرد کودکی
به دستش بود نخِ بادبادکی
بادبادک کارش صعود بود و صعود
این چه خوبست کودکی از کودکی ،
یاد بگیرد واژه های ناب را ،
واژه هایی چون عروج ،
واژه هایی چون صعود
همین واژه های خوبست در وجودش ،
بافته میشود همچون بافتنی ،
با هزاران و هزاران ، تار و پودَکی
بی شک " رودکی "
روزی بوده ست کودکی
ولی با شعر و شعور
ولی با قلبی پُر از، نار و نور
شده ست اینک به دنیای هنر،
پدرِاشعارِ پارسی" رودکی "
بادبادک حرف نمیزد ولی با عمقِ وجود ،
عروج را تجربه میکرد
عمل میکرد
نه مثلِ قومِ خذول ، که عمل نمیکند ،
فقط حرف میزند بر منبرِ رسواییِ خود
فقط یک شلوغ کارست ، همچو یک سوت سوتکی
سوت سوتک هم عملش ، حواله گشته ست به عدم
همچون آن قومِ بد قدم
آخر اِی قومِ عدوپیشه ی رنگ باخته هدف !
یه کمی مردانگی ، یه کمی هم جودَکی
اگر این رَویه تان ادامه یابد تا نمیدانم کجا ،
نمیماند زعمل هاتان بر وجودتان ، به دنیای دگر،
جز سوخته ای و، جزغاله ای و، قدری دودَکی
همان وقتیکه بس افسوس خورید ،
کاش هیچگاه ، زاده نمیشدید و،
حال هم که زاده شدید ، هیچوقت بزرگ نمیشدید ،
ازآن ایامِ خوبِ کودکی
بهمن بیدقی 1401/4/1
بسیار زیبا و پر معنی است
آموزنده
دستمریزاد