آنکه مـــی دَرَّد نگاه در چشمهء تابان هور
کرده زندانی خودش در انفرادیِّ غــــــرور
طعنه میریزد به پای سوسن و سرو و چنار
می شود از کرنش سوداگران غــــرق سرور
تشنگیِِّ باغ را مــــــــــی بیند و پیچد نگاه
غافل از حرفی که گوید باغ با سنگ صبور
دست دارد بر گلوگاهی که نوشد سرو و بید
کرده خارج رود از جاریچه هــــــای پر عبور
چیده بال از باز و شاهین ، فنج و طاووس و عروس
داده پر تمساح و افعی را و خـــــــــرس و موش کور
مار را مامور سد سازی نموده در کویر
در حنا بگذاشته بـــی آب دستان سمور
کرده محروم از شکـر ریزی زبان طوطیان
تحفه آورده ست از زاغ و نیوشاند به زور
شد تبر در دست برزیگر به جای داس و بیل
تا به جای کشت جنگل را نماید لخت و عور
برده اینسان ، طالعِ سبزی ، به خفتنگاه غرب
مـــــــی کند محروم جنگل را ز رُستنگاه نور
جان راضی غرقه گردد در غم و درد فِراق
گر بماند چشم عمران و سرور اینگونه کور.
سیدرضاموسوی راضی
بحر رمل مثمن محذوف
بسیار زیبا بود 🌺🌺🌺
نگاه مصرع اول تبدیل به نگه شود وزن هم برقرار است🙏