گم شدم کجا نمیدونم اما یه چیزی میگه هستم نا پیدای پنهان
کابوسی از ته مانده ی وجودم
دست وپا گیر آدم وحوا شده ام
بین زمان حال وگذشته
بین بیداری وخواب
بین سقوط وسعود
بین هستی ونیستی
فریاد رسی بر حال زارم نیست
کابوس ها یکی بعد دیگری
لبه ی زندگیم اما در واقع زندگی نمی کنم
راکدم بین مستی وراستی
خروشانم بین مرگ ونیستی
به گمانم گم شده ام
خانه کجاست آنرا هم نمیدانم
ممنوعه وتبعید کجا هستم این راه هم نمی دانم
دلواپسی بی پایان
آسمان را نگاه میکم
او بیشتر میبارد
اگر او نبارئد خواه وناخواه چشمانم بیشتر میبارد
نیاز به یک هوای معلق دارم
پرواز در هوایی که اتمسفر مغزم گنجایش من را داشته باشد
خلا بیداری بعد خواب
شده ام عین قطره های مذاب آتشفشان در دل قندیل یخ بسته
گم شده ام در انجماد ذوب گرمای قلب بی در مان
دلم خیسی پر کلاغ را می خواهد وغار غار دل تب زده گنجشکک بی پر
میان هم همه ی کلکات گیر افتادم
منگ منگ از پریشانی الفاظ
واژه های ویرانی تو در تو
بزرگ وبزرگ تر
کوچک وکوچک تر
حجم گرسنگی زمین وتشنگی آسمان
شدم کدروت شیب ودلتنگی روز
من کجا هستم
گم شده ام گم