الهی
الهی یا الهی یا الهی
الهی یا الهی یا الهی
الهی یا الهی یا الهی
بخوانی و بپرسی و بدانی
تو رحمٰن و رحیمی و کریمی
تو بخشنده ، رئوفی و عظیمی
تو فاتح و تو سامع و بصیری
تو حاکم جهانی و حکیمی
تو از اول به آخر را هدایی
سزاوار ستایش و ثناییی
تو بی همتا و بی انباز و یاری
سرآغازی به هر امری و کاری
نفس هایم را تو یک یک شماری
عبادت مرا لازم نداری
تو خلّاق جهان ،کیوان و ماهی
تو ناجی از سیاهی و تباهی
تو رزّاقی و یونس را پناهی
تو یوسف را عزیز از ته چاهی
دلیلی و جمیل و بی بدیلی
شفیعی و شفا و بی نظیری
عبید و بندگی را تو سزایی
تو آتش را گلستان نیز نمایی
تو آمر و تو ناظر و تو ناهی
تو قاسم و تو ناظم و تو کافی
الهی یا الهی یا الهی
بخوانی و بپرسی و بدانی
دلم را در جفا ها تو صفایی
مریض لاعلاج را تو شفایی
گناهم دیدی و آبروم نریختی
تو ستاری و رخصت می نمایی
خطا کردم و تو از آن گذشتی
جفایم را تو احسان می نمایی
فرار کردم و تو دستم گرفتی
تو حافظ و حفیظ بنده هایی
بساختی تو برایم خانه از خاک
که خاک گشته مرا داغ جدایی
ز خاک سیرم و از جسمم گریزان
به کی از خاک بر افلاکم نمایی
الهی یا الهی یا الهی
بخوانی و بپرسی و بدانی
ملائک را بَوَد سیری بر افلاک
ملائک را ز ایزد نیست جدایی
ملائک را چو دیدارت میسّر
بسوزم زان فراق و زان جدایی
سوز درد فراق مجنونم کرده
مرا آید برون آه و نوایی
نفیرم چون برآید از ته دل
کران هم بشنوند سوز جدایی
حالی دارم کنون جاهل بخندد
ولی عاقل بداند این رهایی
رهایی از جهالت های خویشتن
رسیدن را به تو ، رشد نهایی
بخوانی سوی خویش کُلّ خلایق
بپرسی از همه آنچه که دانی
بدانی تو همه اسرار هستی
رسیدن را به آن اندیشه دانی
سرایم و بخوانم ، لحظه لحظه
بل از غفلت خویشم نیز رهانی
دما دم این تقاضا دارم از تو
شوم بیدار پیش از آنکه بخوانی
الهی یا الهی یا الهی
الهی یا الهی یا الهی
الهی یا الهی یا الهی
بخوانی و بپرسی و بدانی.
محمد گلی ایوری
***
به شعر ناب خوش آمدید
موفق باشید