يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
نیم قـرن از زندگی ام را به دوشم میکشم
نیمی از عمـر عـزیـزم را نمی دانم چه شد
شانه ای زخمی نصیبم شد به زیر کـوه غم
روزهـای پُـر ستیـزم را نمی دانـم چه شد
تـا زدم پلکی گذشت از دیده ی گریان من
سـالهـای همـزبـانی ام نمی دانم چـه شد
کـودکــی ها را بـرای نـوجـوانـی بـاختم
کـودکی و نـوجـوانی ام نمی دانم چه شد
چشم خود را خیـره بر آینده کردم بعد آن
انتظـاری تلخ کرد حـالم نمی دانم چه شد
شوکت شادی من را سوخت بی رحمی یار
در گذشته مـاندم احوالم نمی دانم چه شد
آرزوها مـانده بـر دل ، دل جـوابـم میکند
گـرد پیـری آمد امـروزم نمی دانم چه شد
مانده ام در انتظـار مـرگ خـامـوشی و آه
فـرصت فـردا و دیـروزم نمی دانم چه شد
زندگی مــانند بختک روی مـن افتاده بود
قدرت جنگ و جدل هایم نمی دانم چه شد
هر کسی آمد کمی بر دردمان افزود و رفت
مرهم و بیت و غزل هایم نمی دانم چه شد
افسانه احمدی(پونه)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود