باران
اگر باران ببارد با ترانه
دلم گیرد تو را هر دم بهانه
بدون چتر و تنها در خیابان
تنم خیس از قدم های شبانه
...
افسانه
مینویسم از تو تا افسانه ها
مینویسم روی بام خانه ها
تا دمی آواز دل را بشنوی
روی بال تک تک پروانه ها
...
دیوار
باز از این کوچه گذر کن یار من
با صدایت بشکن این دیوار من
در سکوت پنجره می خوانمت
باز از این کوچه بیا دیدار من
...
بیداد
با تو میشد تا همیشه شاد بود
از هجوم غصه ها آزاد بود
عاقبت پاییز مهرت را گرفت
در زمستان رفتنت بیداد بود
...
بدرقه
در بدرقه ات چشم ترم بود
عشق تو ولی تاج سرم بود
در شادی ما غصه فراری
با رفتن تو غم به برم بود
...
پیر
برای عاشقی دیر است اما
دلم از عشق تو سیر است اما
تو رفتی از کنارم در جوانی
رسیدی عاشقت پیر است اما
...
پرواز
سینه ام درد است و درمانم جنون
دل در این ماتم سرا از غم فزون
خانه ی تن را رها باید کنم
پر بگیرم تا شقایق های خون
...
سایه
دیگر از این تیرگی رد میشوم
با تمام سایه ها بد میشوم
دیگر از نور خدا روشن دلم
روبروی نفس خود سد میشوم
...
مهدی بدری(دلسوز)
دوتایی سخته مهدی جان باید جوری مصرع ها رو به هم ربط بدی که مصرع آخر نتیجه گیری کنی .
عزیز برادر .
این دو تایی رو نگاه کن
اي صبح نه آبي نه سپيديم هنوز
در شهر اميد نا اميديم هنوز
ديدي كه چه كرد ، دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال كليديم هنوز
شعر دیوارت قشنگ بود مهدی .
.