مهتابم عشق خاموشم
دیگر نمی خواهم برایت بنویسم
خواستم بگویم عمریست که فقط ازتو ودوست داشتنت می گویم
درونم آب تراوش می کند
سنگهای معدن خیالت شباب جوانیم را می تراشد
شده ام نکه ی جان خام
مرا ببوس....
در تاریکی این تابوت خشک خالی از سکنه
مرا ببوس
چرا که من محتاج کبودی سرد لبهای توام
محتاج توام تویی که بند بند قلب مرا تسخیر خودت کرده ای ؟
جسم سردم را اسیر خاکت کن
آغوشم ذره ذره تورا می طلبد
فتح کن قله ی احساسم را
وجودم را با شعله ی آتشفشان نگاهت به آتش بکشان
یگذار گل نرگس وحشی درونم زیبا ودردناک درتوپیوند شود
درد ناکست من باشم وتو نباشی
وقتی رفتی هم غصه دار شدن
اما هیچ کس نگفت من عاشق
بی تو باید چه کنم؟وقت رفتنت باران زیادی بارید
اما تو میدانستی این سفر
هدیه ای ست از ثمره ی تو
که در قلب من رشد کند
به چشمانم بنگر
به اشکهایی که بی تو جاری میشود
به رنجی که بی تو عذاب ثانیه هاست
عطر مهتابم .... عشق بارانیم ...
هوای دلم مثل بهار گاه گاهی بارانی ست
حواست به من باشد
بنگر که چگونه دیوانه وار عاشق شده ام
وآسمان وزمینم ثور فلکی ردپای توست
من به تو محتاجم
به تمام دقایقم , به صدای زمزمه ها وفریادهایی که بی تو گذشت
مگر چقدر پرواز داشته ای ؟
که خیالت ,عطر ماه مهتابی ات, نفسهایت ,مرا به پرتگاه نیستی ات می کساند
چهراه ات فراموش نمی شود
هرشب کنار اقیانوس آرام قلبم می نشسنم
می رقصم مجنون میشوم
چقدر این دنیا برای من وتو کوچک بود
چقدر در روبا , در خیالم تورا در آغوش بگیرم
بطن نبودنت زجه های اشکم شده است
به سقوط باالگردد بنگرم
یا به نبودنت ...
هرجای جهانم باشی آسمان ابی ست
لطفا برگرد ...
دستهای سردم پسشواز تورا می خواهد
ای ناجی جهانم برگرد
بی تو این جهانم
این سیر وسلوک نفسهایم به چشم نمی آاید
بسیار زیبا و پراحساس بود