چه دردناک است ناخواسته خلق شدن
ودرآغوشِ سردی رهاشدن
باچشمی نابینا _که نمیبیندوگوشی که بسیاررسا میشنود
غرق دردشنام ونفرینهایِ بسته به روحو جسمِ کودکی هایم
آیه نحس راکنارِگوشم زمزمه کردن...آیه ایی که ختم میشدبه شَر
واشهدم را دربدو تولد خواندن_اشهدِ نحس بودنم
با لگدی برپهلویِ مادرم نقش رانده شدن بستن
واورا ازخانه یِ آرزوهایش به کوچِ
ناکجاها راهی کردند
مرا طلسمِ سیه نامیدند وگیسوانم را از ته تراشیدند...
درکُنجِ اتاقی رهایم کردند
ودرعروجِ کفرها
زادوولدِ میکرد نطفه ایی ازشر دروجودم
به اشکِ سردِنوزادآه ونفرین بستند...
برسینه یِ خودکوبیدند وشیررا به راهِ دهنِ کودک بستن
دربسترِخودگره خوردن
وفریادِکفربه آغوشِ خدابستن
درمسیرِ تاریکی ها اسیرِ کوربین هاشدن
وخود را به ذکرورازونیازدخیل بستن
پَرت شدم درآغوشِ مادر دربسترِمرگ
وزمزمه کرد به بالینِ شب ذکرِشفایِ دل خواستن
کودک لبخندی زد ازرضایتِ مستجاب شدنِ دعایِ مادر
سلام دوستان هنرمندوهنردوستم
من چندخطی دررابطه بادلنوشته بدونِ برداشت وقضاوت هاخواستم توضیحی بدم
درمتنی که میخوانید
بایداول عرض کنم من اولویت درمتن هاواشعارودلنوشته هایم همیشه شخص مخاطب خودم هستم وشخصِ مهمانِ زندگی هم درتمامِ آثارخودم هستم
چراخودم؟؟؟برایِ اینکه دلم نمیخواهدبه شعوروشخصیتِ مخاطبینم توهینی کرده باشم درنوشتن
(همیشه اگربدبودنهاراحس کردم ودیدم) خودم را مثالی بستم در آیینِ نویسندگی
بدونِ اینکه به شخصی توهینی کنم...
دراثربالامیتوان گفت
تعریف ازخودهاییست که گاه درزندگی درگوشه ایی دِنج می نشینند وازخودچرا وبه چه دلیل خلق شده ایم را میپرسند
امادربحثِ خلق شدن تعاریفی رابرایِ خوددیکته میکنند
شمابستگی به خودتان داردکه چقدمیخواهیدپیش ببریداحساستان راچه درغم چه درشادی وچه درتعاریفتان برایِ بستردفترتان ویاخلوتتان
من آمده ام اززبانِ یک کودک ویک بزرگسال که هردویکنفرهستندشرح داده ام خلقت ونارضایتیشان را...
امیدوارم متن ودوست داشته باشید...دنیایی سپاس
شاعر ضامن سروده است
نمیشود هر چه خواست بنویسد بگوید از زبان دیگری است