نیمه شبی خواب تو از سرگذشت
داغ دگر زد به دل این سرگذشت
روزخوش دیدنت آمد به خواب
همچو دعایی که شده مستجاب
دست به دامان تو کردم دراز
خون شدم در ره تو از نیاز
حاجت دل از کرمت خواستم
با تو فزون بی تو ولی کاستم
گفتم از این بیش مرنجان مرا
ای که منم جسم تویی جان مرا
پاره مکن رشته مهرم ز خویش
رحم بکن بر من و این حال ریش
داد جوابم که تویی در سرم
غنچه عشق تو به جان پرورم
درد مرا چاره و درمان تویی
غصه مخور جسم منم جان تویی
چون که فرو ماند سخن در جواب
دیده شد از آتش دل غرق آب
دیده سخنهای پر از درد داشت
درد دل عاشق یک مرد داشت
گفت دگر راه غریبی مجوی
از ته دل آنچه که خواهی بگوی
درد تو را یکسره درمان کنم
آنچه که گفتی تو بکن آن کنم
گفتم اگر بوسه دهی جان دهی
درد مرا یکسره درمان دهی
گر بکنی کام دلم را روا
دل به دل عاشق جانان دهی
دیده فرو بست و لبش غنچه کرد
آه چه گویم به من آندم چه کرد
ناگهم از خواب پریدم چه سود
قسمت ما بوس و کنارش نبود
ساقی از این داغ فراغش مرنج
گنج که حاصل نشود جز به رنج
دل مکن از داغ فراغش جدا
تا که شوی آخرش حاجت روا
بسیار زیبا و دلنشین بود
جسارتا در بیت ششم احتمالا " شده ام" صحیح است