سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
شعری پیش رو داریم از جناب آقای آرمین پرهیزگار که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت
عنوان شعر آرامش و آرایش
مطلبی قبل از شروع نقد در خصوص عنوان شعر بگویم عده ای از شعرا وقتی شعری را می نویسند معمولا برای فیلد بندی و دسته چینی در میان سایر اشعار نامی بر آن می نهند که این نام ممکن است از داخل بیت ها و مصاریع و یا درون مایه ی شعر نشأت بگیرد. تنبل ترین شعرا معمولا از بین کلمات داخل شعر نامی را برداشته و آن را استفاده میکنند اما شعرای باذوق معمولا قسمتی از شعر که کمتر به آن پرداخت شده را به عنوان نام شعر انتخاب میکنند و یا نامی جلب توجه کننده که مخاطب را به سوی شعر جذب میکند.
توصیه میشود شاعران عزیز به این نکته ی ظریف دقت نظر بیشتری داشته باشند تا بهتر و بیشتر حس و حال شعر خود را به مخاطبین القا کنند.
و اما شعر
مطلع غزل که بارها نیز گفته ام مهمترین رکن غزل است در این شعر ضعف تالیف دارد آرامش و آرایش دو مقوله ی جدای از هم هستند و با واو عطف نمیشود کنار هم مراعات النظیر بسازد در ثانی دلبری که مایه ی آرامش شهر است دلبر نیست و بلای جان است چه یک شهر با وی در آرامش هستند مگر مته روی خشاش نگذاریم و دلبر را متافیزیک و ذات احدیت قرار دهیم که با این نگرش درست است.
در بیت دوم بوسی دوگانگی زبان در شعر دارد و سنخیت با این غزل ندارد و در خصوص فن زمین گیر گرچه شاعر خواسته آشنا زدایی کند اما یکسری تفاوتهایی در بحث آشنا زدایی وجود دارد با پارادوکسی که شاعر خلق کرده مگر سوار بر کول دلبر به قله برسد گفتنی است واجب و مستحب در فضای کلی عناصر مضمون ساز این بیت غریب افتاده اند.
بیت سوم درست است تصویر بکری ارائه نداده اما به زبان نوتری بیان شده و زیباست و دلربا
چیزی که به زیبایی در کل شعر ملموس است مایه ی محوری غیبت در عین حضور است دلبر گرچه غائب است از نظر مخاطب اما چنان تعاریف بر سرش کوبیده میشود که مخاطب پی به ذات دلبر از روی صفاتش میبرد و این نکته ی قوت شعر آرمین هست.
بیت چهارم آرمین پرهیزکار هم خط بطلان زده بر بیت های ماقبل و هم زیر سوال برده اصول و اسلوب عاشقی را
و این ضعف بزرگی برای این بیت است
چرا که
🔵 در قاموس عاشقی و معشوقی معمولا عاشق نا آرام است و معشوق آرام عاشق همه نیاز است و معشوق همه ناز اما شاعر جای عاشق و معشوق را به یک باره عوض کرده خود را غرق در آرامش و طرف مقابل را در مشغله مستهلک دانسته است
🔵 بر اساس بیت های قبلی شاعر خودش اذعان کرده دلبر مایه ی آرامش شهر است چگونه میشود وجود کسی مایه ی آرامش برای شهر و به تعبیری برای همه ی دنیا که شهر افرازی است از این کل باشد و خودش نا آرام و شاعر در صدد عوض کردن این مقوله
در بیت پنجم به نظرم شاعر اگر به جای وقف بعد از خورشید و ندا دادن آن، اضافه ای میساخت و میگفت خورشیدِ طلوعت، هم زیباتر میشد و هم ناگهان دلبر نمود خورشید نمیگرفت .
بیت ششم تکرار مکررات است و در بیت های قبلی اشاره شده بود وگویا شاعر برای آن که عریضه خالی نماند باز گریزی به بوسه زده است
و اما بیت اخر و مقطع غزل که به اندازه ی مطلع غزل اهمیت دارد.
در ادبیات فارسی الحاق و ملحق شدن یعنی چسبیدن و در روی هم قرار گرفتن پیوستن، منضم شدن، متصل شدن
اما حکایت آب و روغن در این بیت با فعل ملحق جفت و جور نمیشود چرا که روغن و آب میتواند ملحق هم باشد ولی در هم حل نشود منظور شاعر با این تعبیر در بیت آخر همان حل نشدن آب و روغن در هم است که ملحق فعل مناسبی برای این کار نیست.
سوای این نکات شعری بود با صنایع ادبی ممتاز و حال و هوای معنوی و عینی زیبا که اگر کمی بیشتر پرداخت و سمباده کاری میشد از این هم بهتر میشد
ایام عزت مستدام
سید هادی محمدی