وِلوِله
دلم یک وِلوِله میخواست
که انجام شد ، ازسوی محمدِ نبی
آنهم چه ولوله ای !
دلم یک سلسله میخواست
که انجام شد ازسوی ، زهرا وعلی
آنهم چه سلسله ای !
ایمانشان آنقدرعظیم بود ،
دلِ من ، شکّی نکرد و، هیچ دل دلی نکرد
گرچه این دل ، زلزله نمیخواست
ولی زلزله آمد ،
زسوی دشمنانِ آن نبی و، طبعاً آن ولیّ
آنهم چه زلزله ای !
همه این اضداد ، جمع شد همه بر روی زمین
کار بالا گرفت و رفت بسوی آسمانها
نقل مجلس شد ، این دینِ محمد و، مذهبِ علی
ریسمانی محکم و طویل ،
که انسان را ، به خدا نیک رساند
نظم یافته همچون کابلی ، دُورِ یک قرقره ای
دشمن یا ایمان نیاوَرْد ، یا وقتی که آورْد ،
ایمانِ محکم اش ، انداخت شوری به جهان
همچون حُرّ، آنهم چه ولوله ای !
کفر و شرک ،
سرگشته به دورِخویشتن می گشتند
همچونان ، فرفره ای
صَد صدای نابسامان
ازخویشتن ،
می پراکندند در هوی و هوا
که فقط ، روح های نارس و خام ،
آنرا دوست داشتند
همچونان ، جِغجِغه ای
اما آن نغمه سراییِ چهارده معصوم
به جهان پیچید و مانْد و دیگرهیچگاه نرفت
همچونان نوای جذابِ چند چلچله ای
دیگر پیروزشده بود ،
خواستِ دلها به جهان
بَه چه جشنی شده بود
بَه چه والا و قشنگ هِلهله ای
گاه درمیان این شور،
دستِ زشتی ، از سوی عدو
به میان جشن ،
می آمد و میگرفت و می برد
ز جمعِ بیگناهان ، چند خِرخِره ای
عدو نیز، ز بهرِ رسوا نشدن ،
می انداخت ، بر اعمالِ زشتش ،
پرده و، کرکره ای
سپس اقدام میکرد ،
به خروشِ زشتِ صد زلزله ای
او بود که به کارِ خوبِ ایمان گهگاه ،
می انداخت ، از روی عداوت گره ای
ریسمانِ محکمِ ایمان پُر بود ،
ز جای گره پشتِ گره ای
گرچه نام دشمن این بین ، بد در رفته بود
اکثر آن گره ها ، به دستِ دوست بود
آنهم چه گره پشتِ گره ای
اما آنچه که مهم است ،
اینست که گرهها تمام ، وامیشود آخرالزمان
با دستِ خداوند و وسیله ی قشنگش ،
آقا امام زمان
ای امامِ عصر و مرشدِ زمان !
بیا برجهان ببار، بار دگر یک وِلوِله ای
بهمن بیدقی 1400/7/8