دارم میترسم ز تو
صنما !
سه نما، داره رخ ات
سینما ، عاشقِ بازیگری ات
این تئاترِ زندگی ، عاشقِ افسونگری ات
اینهمه ملتِ عشق، عاشقِ افزونگری ات
حتی این درام عشق ، عاشقِ صد تراژدی ،
عاشقِ شیوه های محزون گری ات
حتی رفتارِعجیب و،
اینهمه ژانرِ عجیب
حتی آن شیوه ی ترسان گری ات
حتی آن زلزله و شیوه ی سرسام گری ات
حتی آن شیوه ی عدل و داد ، آنهمه همسان گری ات
حتی آن لطفی که میکنی به آنکه پُرَست از استعداد
همان رسمِ اوج گرفتن های او ، بدستِ تو
شیوه ی زرسان گری ات
حتی آن گناهکار، که او را دستت کاملاً شفا دهد
یا درآن جنگِ بزرگ ،
که یقین باید کفر، کشته شود به دستِ ایمانِ دلیر
با شیوه ی صمصام گری ات
یا با شیوه هایی زوج و، کاملاً دوگانه ات
شیوه ی غم کام گری ات
غم دهی ، کام رسانی
متحیر شود بنده از تو و، شیوه ی فرجام گری ات
تابلوهایی همه زیبا و قوی
که تاش های قلم ات ، درآنها کولاک کند
اینهمه جنون و شیرینیِ وَنسان گری ات
من میانِ اینهمه شیوهها مفتون شده ام
دارم میترسم ز تو
تو به من بگو که عقل را ، به من می پسندی ،
یا نه ، می پسندی درمن ، دیوانگی ام ؟
با اینهمه راههای هراسان گری ات
بهمن بیدقی 1400/11/14
بسیار زیبا و شورانگیز بود
موثر و پر معنی