کشاورزِ نامحسوس (سورئال)
در مزرعه ای کلاهی ، درارتفاعِ یک آدم ،
داشت به جلو میرفت
معلوم بود که زیرِ کلاه ،
کشاورزی نامحسوس ، از میانِ مردم بود
نماینده ی دولت ، کلاه را برداشت
کشاورز دیگر کاملاً ، دیده نمیشد
او دگر نامعلوم بود
آن نماینده ، نماینده ی خریدِ گندم بود
نماینده در مزارعِ گردن کلفتان هیچگاه دیده نشد
آنها کاشت و داشت و برداشت و،
فروش و واسطه گری ، در دستِ خودشان بود
معلوم بود که آن خریداریِ بی عدل ،
در مزارعِ مردمِ بدبخت ،
آنهم با نرخی بصورتِ رَندُوم بود
هرکه را ریز میدید یا اصلاً نمیدید ،
کمتر نرخ میداد
نرخِ آشنایان به نرخِ بارِ جدا کردنی و،
نرخِ بی ستارگان ، به نرخِ بارِ درهم بود
این رَویه یکبار انجام نشد
اینبار، نمیدانم بارِ چندم بود
انگار سَندرُمِ دانی شیوع پیدا کرده بود ،
به میانِ ایدههای نمایندگانِ خرید
اینهمه بی عدلی ،
نمیدانم بجز آن سَندرُوم ، نشانه ی کدام سَندرُوم بود
نمیدانم اینهمه خوش رقصی ،
برای چه کسانی ، با اینهمه عرضِ اندام بود
گناه برای عالمِ دیگر، کنتور می انداخت ،
ولی انگار، دراین دنیای کلاهبردار نه
نماینده ی فرومایه ،
کلاهی که برداشته بود را برسرِخودش گذاشت
گناهکار رفت به میانِ مردم
گناهکاری اش را هیچکس تشخیص نداد
او نامعلوم ، درمیان مردم بود
درنظرِ دوستانش هم حتی ،
به قیافه اش نمیآمد که اهرمن باشد
درنظرِ آنها هم او،
یکی از مردم بود
اینهم داستانِ دستاندرکارهایی که ،
همه به گونه ای خود دست انداز شدند
همانها که سرنخِ انتخاب شدنشان ،
به دولتیِ همین مردم بود
بهمن بیدقی 1400/10/30
سلام و درود
رئالی رسا و گویا
دردی آشکار از ظالمانی که ظلم خود را نیکی می پندارند در حق مردمان
سلامت باشید و سرافراز