شعر من مال تو نیست
شعر ما را پارهِ کن
شعر من مال کسی ست
که پس از خستگیُ
آنهمه درد از دیروز
باز هنگام طلوع،
عهد و پیمان بسته،
که همه اهل محل را بدهد مهمانی
به کلامی زیبا
به نگاهی با شوق
بشود یادآور،
که لباس احمد به تنش زیبا بود
و بگوید به رضا که خدا میدهد هر روز
به نانت برکت،
و بگوید به مرادُ آ تقیُ میرزا
که زمینشان پر از رونق بود
و چه محصولِ پر از رزق در امسال بجا خواهد داشت
شعر من مال کسی است
که پس از شنیدنِ یک خبر
از نوع امید
با هزار و یکشوق
رفته تا در بزند خانه ای موسیّب را
تا بگوید که به او
نگرانی هاتان را بکنید
بیرون از خانه ای دل
بزنید خنده به لب
که اخیرا شده پیدا
دارویی
برای رفعِ سرطانِ زهرا
میشود زهرا خوب
مدتی پس از مصرف آن
و به همین زودی ها
شعر من مال کسی است که پس از طلاق
معصومه به او میگوید
زندگی فرصت بهتر دارد
نکند که بکند
سرزنش خویش، پس از امر طلاق
و پس از دعوا و جنگ دو رفیق
باز آنها را به حرمت با کلام مهر انگیزی فراخوانده
و در دیدار با
مهران و حنانه
به آنها گفته از
تبریک آغاز شروع زندگی با هم
پذیرفتن ،به وقت سرکشیه زندگی در غم
هیاهوی وجود عشق
در گرمای مرداد و
دل بهمن
شعر من مال کسی است
که به هر وجود زنده
نفس گرم محبت بخشید
و میان هیچ یک فرق و تفاوت نگذاشت
و به هر ساز مخالف ابدا حمله نکرد
بلکه با وحدت عشق پذیرفت آن را
شعرشما راز دل
را برملا کرد
بهار دوستان
را باصفا کرد