مصلوب
دردِ مصلوب یکطرف
دردِ حملِ صلیب ، یکطرف
همچون باران، بلا میبارد برمصلوب ز هرطرف
خواب دیدم ،
به صلیب کشیده شده بودم دراین دنیا
مگر مقرب تر شده بودم ، که دنیا ،
هرچه بیشتر جامِ بلا به من مینوشانْد ز هرطرف ؟
یکی ایستاده بود درکنارِ صلیب ام
زُل زده بود به من
بدونِ هیچ توانی ، گفتم به آن طرف :
اول بارست که بلازده می بینی دراین دنیا ،
که لاشخورانِ عذاب ،
به هرچه زودتر مُردنش دعاگویند ، ز هرطرف ؟
گفت : نه
میخواهم آخر وعاقبتِ خودم را ، بازهم پیشاپیش ببینم
منم معتقد به معتقداتی سترگ ام
منم چندی بعد ، ز سوی اربابِ کلیسا
به یقین ،
محاصره میشوم قبل از رأی به مصلوبیت ،
ز هرطرف
آنها که به عبوری ،
جوپَرَکی ز مذهب شنیده اند بی غُور
معمول شان شده که مؤمنانِ چون کوه را ،
لایقِ به سه میخ کشیده شدن بدانندشان
مانندِ سونامی بر او میشورند ، ز هرطرف
ازخواب پریدم ازآن کابوسِ همچون بلایی که ،
مُلّای مکتبخانه با فَلَکِ منحوس اش ،
به شاگردِ تازه واردش فرومی آورْد
فرقی بین مصلوب و فَلَک شده ، ندیدم من
آرزو کردم ، که همه بلاهای عالم ببارد بر،
تعصبهای خشکی که، هردم میبارد برما ز هرطرف
بهمن بیدقی 1400/10/15
بسیار زیبا و پر معنی است
موثر
موفق باشید