سگ
الهامِ من !
چشمان خودت را ، واکن خوبِ من !
به اینهمه ، دنیای واقع
واکن دیدگانِ خوشگل ات را
به جهانی که پُر ازخوشگلی و، اینهمه باغه
گرچه ایمانهایمان نحیف گشته اما ،
دستان برکت دهِ حق تا به ابد ،
پُر از بذل و بخششِ اینهمه ، نعمتهای چاقه
هنوز رسمِ عشق و عاشقی ، نمرده
بین بنده و خدا ، عاشقی ها ، داغِ داغه
گرچه روباه هنوزهم ،
بهر سرقتِ پنیر به صد فریب اش ،
زیرِ آن درخت
منتظرِ غارغارِ بی موقعِ زاغه
گرچه زندانی هنوزهم ،
به زندانی مخوف
سنگ ها را بی ثمر می شکند
چون که حکم اش ، ز سوی دنیاطلبان ،
حبس ، با اعمالِ شاقّه
گرچه جک هنوزهم ،
بهر غول کُشی ، میرود بالا
از مسیری که لوبیایی سحرآمیز،
برایش ساخته است به ماورای ابرها، با ساقه
گرچه صبرها لبریزشده ، طاقت ، طاقه
گرچه دنیا پُر از ابناء و یقین ، بَناتِ عاقه
گرچه دنیا پُر از ، والدینِ بد ذات و، عاقه
گرچه افکارِ دیوانه مان ، هنوز قاقه
گرچه عشقِ سگ ، ارجح شده است به آدمیزاد
درونِ کوچه ها و خانه ها ، یکریز،
مملو از صدای زشتِ واق واقه
بهمن بیدقی 1400/9/20
بسیار زیبا و دلنشین بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد