سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        آخرین دیدار

        شعری از

        ماهزاد سائل

        از دفتر سارق احساس نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۱۹ شماره ثبت ۱۰۴۷۱۴
          بازدید : ۵۸۹۲   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ماهزاد سائل

        صدای ارسالی شاعر:
        روزی که برای همیشه رفتی ، برایم هدیه ای آورده بودی!
        باورم نمیشد از همه ی تو برای من ، سهم من ، فقط یک هدیه بود!
        با چشمان ماتم زده به هدیه ات می نگریستم، و می گریستم!
        هدیه ای که در دستانت بود ، بی شک عِطر تورا گرفته بود !
        غرورم اجازه نمیداد عطر تنت ، که خوش خیال و راحت روی هدیه نشسته بود سهم باد شود !
        بدون لحظه ای مکث آن را از دستانت گرفتم!
        با همان چشمان مشکی ات ، به لباس های مشکین تنم نگریستی !
        در عمق چشمانت صدای تسلیت بادت را میشنیدم!حال روزم بی شک کمتر از حال و روز مادری که فرزندش را از دست داده بود به چشمت نمی آمد !
        آه ! من قرار بود تورا از دست بدهم!
        چشم دوختم به هدیه ای که برایم آورده بودی! دیدم از تو برایم فقط همان مانده!
        سفت بغلش کردم! بوییدمش! و هرگز از خودم رهایش نکردم!
        نمیدانستم که آن دیدار ، آخرین دیدارمان است و قرار است دیگر "تویی" برایم تکرار نشوی!
        وگرنه بیشتر کنارت می ایستادم و بوی تنت را می بوییدم!
        به چشمانت بیشتر می نگریستم!
        اماحیف!
        امان از دست این ندانسته ها!
        میبینی ، سالهاست از آن روز میگذرد! اما یادگار آخرین دیدارمان را هنوز دارم !
        هنوز در آغوشم دارمش ! دیگر بوی تورا نمی دهد !
        بوی غم به خود گرفته !
        به یاد داری آن را؟
        آن یادگاری چیزی نبود جز تنهایی!
        ماهزاد سائل (مهدیه برجی)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۲۸
        درود بانو
        متن زیبا یی است خندانک
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۵۴
        سپاس فراوان =)
        ارسال پاسخ
        محمدکریمی (پویا)
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۰۷:۱۵
        درود وآفرین

        دلنوشته ای که مخاطب از خواندنش لذت میبرد
        امیدوارم همین سلسله دلنوشته ها ادامه داشته باشد
        موفق باشید
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۵۴
        سپاس از شما =) خوشحالم که لذت بردید =) ممنونم
        ارسال پاسخ
        حسین قائدی
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۵
        سلام
        درود بر شما
        زیبا ست خندانک خندانک خندانک
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۱۸:۱۶
        سلام سپاس فراوان از نگاه شما =)
        ارسال پاسخ
        فاطمه گودرزی
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۷
        درود بر شما بانو
        دلنوشته را دل مینویسد و بر دل مینشیند
        خندانک خندانک خندانک
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        يکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۱۸:۱۶
        سپاس از نگاه شما =)
        ارسال پاسخ
        نرگس تیموری متخلص به جانا
        دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۱۴
        خندانک خندانک
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۵۴
        سپاس فراوان از نگاه شما =)
        ارسال پاسخ
        فاطمه بهرامی
        دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰ ۰۷:۳۵
        سلام ودرود بر شما
        بسیار زیبا بود
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۵۵
        ممنونم از لطف و نگاه شما =)
        ارسال پاسخ
        عنایت یزدانی (فرخ)
        شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۵۷
        درودتان باد ادیب جوان
        پر محتوا و زیبا
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        چهارشنبه ۸ دی ۱۴۰۰ ۱۹:۵۷
        ممنونم :)
        ارسال پاسخ
        رضا سعادت نژاد
        دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۳۵
        خاطره نگاری زیبا و تاثر بر انگیزی بود خندانک خندانک
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ۲۰:۲۱
        خیلی ممنونم از نگاه شما🥀
        ارسال پاسخ
        عرشیا خوشرو
        پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ۲۰:۵۵
        🌺⚘🌹
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰ ۱۹:۵۳
        سپاس
        ارسال پاسخ
        شیما جریده
        پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰ ۲۳:۳۲
        جدا لذت بردم
        احسنت به تو دختر خوش ذوق 🤍🙏
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        يکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
        ممنونم ازت واقعا دوست مهربونم🥺🥺❤
        ارسال پاسخ
        فرهاد احمدیان
        شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۳۷
        سلام و عرض درود خدمت خانم سائل دلنوشته بسیار دلنشینی بود آفرین بر شما
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        يکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
        ممنونم از شما واقعا🙂🌺🌺
        ارسال پاسخ
        الناز حاجیان (مهربانی)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۱۱
        سلام دردانه یِ هستی
        نوشته ات بویِ غم آغوش وتنهایی میداد
        چرا میگویم آغوش؟!!!میدانی ما شاعران آنچه
        روحمان را به پروازمیکشد همان خیالِ آسوده ایی از امنیتِ
        باورها و یادگاری هایمان است که در کُنجِ قلبمان هنوز هم روشن میدرخشند...به گُمانم تو نیز آغوشی سرشارازاین خاطرات را درآغوشت به حبس کشیده ایی...عالی مینویسی بازهم مرادعوت کن به رقصِ قلمت دخترِ دردانه یِ هستس خندانک خندانک خندانک
        ماهزاد سائل
        ماهزاد سائل
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۳۶
        سلام بر بانو سامره احساس میکنم ب حبس کشیدن خاطرات در آغوش قشنگ ترین اسارت است !! سپاس بانو سامره چشم حتما دعوتتون میکنم🌺🌺
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4