« گداي كويَت »
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
گداي كويَت اي خدا ، تو را همي زند صدا
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
خدا ، خدا كنم خدا ، زِ قلب صاف با صفا
صفات لطف و بخششت ، ببخشد آن گناه ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
خدا ، خدا ، خدا كنم،كه شايد آن خداي ما
كريمه ي صفات آن ، بر آرَد آرزوي ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
خدا، خدا، خدا، خدا، چه شد كه اين صداي ما
نمي رسد به صمع تو ، خدا چرا صداي ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
هميشه طول عمر خود ، صدا زدم خدا ، خدا
نـشد به طول عمر من ، خدا صدا زند مرا
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
هميشه ذكر و وِرد من، خدا بُود خدا ، خدا
خدا كه گوش نمي دهد،به حرف لغو و مُفت ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
هميشه گفته ام خدا ، دوباره مي گويم خدا
خداي پاك و بي ريا ،گره مزن به كار ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
به غير دست قدرت خدا ، خدا ، خدا ، خدا
كسي ديگر كجا توان ،گره زند به كار ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
خدا نه چون بشر بُوَد ، به طبق آرزوي ما
خدا به نام فرديـَس ، برون زِ فكر و درك ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
خدا به نام فرديـَس ، يگانه و احد بُوَد
در اين جهان و آن جهان ،يكي بُود خداي ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
هر آنكه در جهان بشد ، به نام حقش آشنا
نـخواند نام ديگري ، بجز همان خداي ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
من از بلاد مسلمين ، شناختم خداي خود
نه ديگري شناختم ، بجز يكي خداي ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
به روز تنگ وسختي ام،در اين جهان و آن جهان
چه روز نيك بختيـَس ، اگر رسد به داد ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
دَمي كه سوز و آه من ،روَد ز خاك بر فضا
همان دَمس كه نام آن ،بُوَد شفاي درد ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
در اين بساط خاكدان ، خدا خدا كنم خدا
كه شايد عاقبت خدا ،رضا شود زِ دست ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
در اولم خدا بُدس ، در آخرم خدا بُوَد
كز اول نـبود ما ، بيارد اين وجود ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
دلاوران جنگجو به ضرب دست و تيغ خود
به ضرب دست خود زنند ،عدوي دل سياه ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
من از كلام معنوي ، عدوي را زنم صدا
دلاوري بر آن كنم ،كه تا چه خواهد آن خدا
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
دلاوري و پُر دلي،به جنگ وگُرز و مشت نيست
به پيش برد معنوي است و آه گاهگاه ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
به جنگجو مظفر است ،كسي كه با طريق حق
به طبق امر و نهي حق ،به خلق مي زند صدا
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
دلاور است و پُر هنر ، هر آنكه با رضاي حق
به بيش وكم رضا شود ،به هرچه مي دهد خدا
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
هرآنكسي كه بنده شد،رضايتش صحيح نيست
مگر كه آن رضا شود ، به امر با صفاي ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
رضاي من نماز توس،رضايت تو باطل است
رضايت تو خودسري است،غلط بُوَد به پيش ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
زِ حكم من مپيچ سر ، كه تا نباشدت خطر
به طبق حكم جاريـَم ، برو تو با رضاي ما
خدا ، خدا ، خدا ، خدا ، منم گدا ، منم گدا
حسن سخنوري زِ تو ، به حكمتم نمي رسد
بـبين فضاي حكمتم ، در اين زمين و در فضا
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
درودهای بی پایان
زیبا و دلپسند و آهنگین
و محتوایی معرفت آموز
روح شریف شان شاد