سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        بهشت

        شعری از

        علی پیرانی شال (آرام)

        از دفتر آتشِ خاموش نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ ۱۶:۰۲ شماره ثبت ۱۰۳۶۶۶
          بازدید : ۳۸۹۲   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

                   خوابِ بهشت
        یک شبی آمد به خوابِ من بهشت
        لحظه ای خوش را رقم زد سرنوشت
        نهرِ آبی در کنارش جویِ شیر
        با شرابی عطر و بویش بی نظیر
        آن طرف تر نهری از جویِ عسل
        وصف آن هرگز نگنجد در مثل
         میوه ها نزدیکِ ما در پیچ و تاب
        هر درختی ریشه اش در مُشکِ ناب
        گلرُخانی چون پَری اندر خِیام
        یا که چون ماهی درخشان پشتِ بام
        قصر هایی سقفِ آن تاجِ فلک
        عاجز از توصیفِ آن جن و ملک
        آنچنان عقلم شگفت از این و آن
        دیده یِ بینا دَهی روشندلان
        گفتم ای دل اندکی کن جستجو
        حال و احوالی ز یارانت بجو
        یادم آمد زاهدی از بومِ ما
        ناسِکی برجسته  در مفهومِ ما
        ظاهری چون سالکانِ راهِ دین
        عالمی چون او نباشد در زمین
         بر جَبینش جایِ مهری هم  بجا
        روز و شب وی در تضرُّع یا دعا
        در عبادت صاحبِ آوازه ای
        مدّعی جان و جاهِ تازه ای
        رهروان را مقصدِ دل، کیش او
        هر کسی را حاجتی، در پیش او
        جاهلی خواندی شفاعت، روی وی
        قاصدی هم در پیِ داروی وی
        او چنان مشغولِ این کار خودش
        غافل از اسراِرِ دلدارِ خودش
        فکرِ زاهد بر سرم پر پیچ وخم
        راهِ خود را سویِ او من چون بََرم؟
        هاتفی آمد به گوشم این بگفت
        عمرِ زاهد شد پیِ امیالِ مفت
        کارِ نادان بودی از خود خواهیش
        جهلِ او هم جمله یِ آگاهیش
        هر که او غافل بماند از رازِ یار
        همچو اویی کی شود؟ دمسازِ یار
        گفتمش ای هاتفا آرامِ جان
        این منی چون آمدم در بینتان؟
        خنده ای بر لب به من گفت ای جناب
        چون تویی را آیدت جنَّت بخواب
         علی پیرانی شال
        ۱۴۰۰/۵/۲۸    

































         
                   خوابِ بهشت
        یک شبی آمد به خوابِ من بهشت
        لحظه ای خوش را رقم زد سرنوشت
        نهرِ آبی در کنارش جویِ شیر
        با شرابی عطر و بویش بی نظیر
        آن طرف تر نهری از جویِ عسل
        وصف آن هرگز نگنجد در مثل
         میوه ها نزدیکِ ما در پیچ و تاب
        هر درختی ریشه اش در مُشکِ ناب
        گلرُخانی چون پَری اندر خِیام
        یا که چون ماهی درخشان پشتِ بام
        قصر هایی سقفِ آن تاجِ فلک
        عاجز از توصیفِ آن جن و ملک
        آنچنان عقلم شگفت از این و آن
        دیده یِ بینا دَهی روشندلان
        گفتم ای دل اندکی کن جستجو
        حال و احوالی ز یارانت بجو
        یادم آمد زاهدی از بومِ ما
        ناسِکی برجسته  در مفهومِ ما
        ظاهری چون سالکانِ راهِ دین
        عالمی چون او نباشد در زمین
         بر جَبینش جایِ مهری هم  بجا
        روز و شب وی در تضرُّع یا دعا
        در عبادت صاحبِ آوازه ای
        مدّعی جان و جاهِ تازه ای
        رهروان را مقصدِ دل، کیش او
        هر کسی را حاجتی، در پیش او
        جاهلی خواندی شفاعت، روی وی
        قاصدی هم در پیِ داروی وی
        او چنان مشغولِ این کار خودش
        غافل از اسراِرِ دلدارِ خودش
        فکرِ زاهد بر سرم پر پیچ وخم
        راهِ خود را سویِ او من چون بََرم؟
        هاتفی آمد به گوشم این بگفت
        عمرِ زاهد شد پیِ امیالِ مفت
        کارِ نادان بودی از خود خواهیش
        جهلِ او هم جمله یِ آگاهیش
        هر که او غافل بماند از رازِ یار
        همچو اویی کی شود؟ دمسازِ یار
        گفتمش ای هاتفا آرامِ جان
        این منی چون آمدم در بینتان؟
        خنده ای بر لب به من گفت ای جناب
        چون تویی را آیدت جنَّت بخواب
         علی پیرانی شال(آرام)
           










































         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۱:۴۹
        درود بزرگوار
        حکیمانه و زیبا بود خندانک
        فاطمه بهرامی
        يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۰۶:۵۴
        سلام و درود برشما وسرودهایتان
        مریم کاسیانی
        يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۰:۵۷
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        علیرضا مرادی( مراد )
        يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۱:۰۰
        سلام و درود استاد پیرانی بزرگوار
        دو شعر زیبا و شیوا سرودید
        ایامتان همواره بکام
        در پناه یزدان پاک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        طوبی آهنگران
        يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۳:۳۲
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        طوبی آهنگران
        يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۳:۳۲
        خندانک
        طوبی آهنگران
        يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۳:۳۲
        خندانک
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ۰۵:۳۶
        دنیایتان هم بهشتی
        سلام و درود خندانک
        الهام امریاس
        دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ۱۵:۳۵
        درودها شاعر گرامی


        بسیار با احساس سرودید خندانک خندانک
        محمود قائمی زاده (ربیعا)
        يکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰
        شعری زیبا که با پایانی زیباتر مزین شده بود خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6