من زنم ....
من زنم دوست دارم خودم را
چشمه ای پاکم ، اشکی زلالم
شعرِ نغزی پُر از حس ایهام ،
در حریرِ لطیفِ خیالم
در نگاهم شکفته گل عشق
آیِنه مستِ لبخندِ زیبام
برقی از جنس باران و امّید
روشنی بخش چشمانِ گیرام
موسم رقص و آوازِ تو من
شادی و شوق پرواز تو من
شور آهنگ مستانه ام تو
چنگ و عود و دف و سازِ تو من
با سر انگشت نازُک به نرمی
در دلت عشق را می نگارم
روزهای خزانِ دلت را
من چو پیکِ نویدِ بهارم
بر لبت گر غمی خفته باشد
من به نازی بگیرم غمت را
می زُدایم ز غمگین نگاهت
اشک پنهانیِ نم نَمَت را
دختر خوب رویای تو من
فکر شیرین فردای تو من
مردِ شرقیِ آرامِ من تو
قصه ی عشق زیبای تو من
یک زنم ، شعرِ لبریزِ احساس
دست تو شانه ی گیسوانم
همچو ناهید در کهکشان ها،
من عروسِ شبِ آسمانم
جاده ها را به شوق نگاهت
طِی کنم ، پر زنم تا درت باز
می گذارم به همراه بوسه
تاجی از عشق خود بر سرت باز
با تبِ عاشقی شورِ تو من
در شبِ تیره ات نورِ تو من
گنجِ قلب ِ پُر از مهرِ من تو
عشقِ رنجیده ی دور تو من
حوریا حسین زاده
بسیار زیبا و پر احساس بود