جهان من

این زندگی منست
متاسفم اما تقصیر من نیست
اگر هیچ نشانی از عشق و دوستی در آن نمیبینی
خبری از آن داستان های عاشقانه نیست
به خاطر همینست که در کتابخانه ی من
هیچ رمان عاشقانه ای به چشم نمیخورد
در جهانی که من به سر میبرم
هیچ نشانه ای از ندا و معجزه نیست
نه از آن داستان های زیبا خبری نیست که در آن
خدا را ناگهان در وجودت احساس میکنی و آرامش میگیری
به خاطر همینست که در کلمات جاری از زبانم
هیچ واژه ی مقدسی نیست.
این زندگی منست
در آن هیچ طنین دلپذیری به گوش نمیخورد
پس از من انتظار نداشته باش
که موسیقی را ستایش کنم
جهانی که من میشناسم
خواب راحت در آن آرزوست
به خاطر همینست که من چنین حریصانه
  به رویاهایم چنگ میزنم
و در عمق آن ها شیرجه میزنم
خدا کند که غرق بشوم .
در این حوالی
هیچ نشانی از آینده ای بهتر
هیچ نشانی از آینده ای زیبا نیست
به همین خاطرست که وقتی به من مینگری
در چشمانم هیچ نوری از امید نمیبینی ‌‌.
تنها سیاهی ؛ تنها سیاهی .