سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        آش پختم

        شعری از

        رامین خزایی

        از دفتر شعر نو (سپید) نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۳:۰۳ شماره ثبت ۱۰۱۷۸۴
          بازدید : ۲۶۸   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        آش پختم منِ آشپز، 
        آشی که خودم همی خوردم
        آشم عدس و نخود داشت، 
        کشک و لوبیا و ماست
        با بیانی مملو از کذب و راست
        نمکش را خودم همی سفتم
        آشِ دستم را نخورده، لب سوخته، 
        پاره شد چرتم
        روغشن بیش بود، 
        یک وجب، بی کم و کاست
        از برایش اشرفی همی بردم
        کاسه بود و آش و روغن، 
        از همان که میرزا، خانِ کاشی ناراست
        به سالی صبر کردمی 
        پیاله به دهر بردمی 
        نذریِ آب شور و شلغم
        تلخی اش را خودم همی دُردم
        آش و آشپز من ، کاشی اش پورِملجم
        خدائی، رحمتی بر عبدِرحمن، 
        او نپخته وامیخواست!
        آش را در کاسه ی عتیقه می ریختم
        لیک، به روغنش می آراست
        وجبی روغنِ قویِ اعلی
        و داغش را خودم همی سوختم
        یکی آب می ریخت و 
        یکی چپق چاق می کرد 
        آن یکی قلیانِ سرگینش
        به، که چه عطری دارد،...
        وه، چه خوش پای گری بود 
        همچو  مَه، که مشاطه نمی خواست
        ربع قرنی نمک خورده، شکست نمکدانم را
        به ناراستی اش، ... لب همی دوختم
        شرح ماجرا بر انوری بردم
        همه را شنید و یک غزل خواند
        دامن اندر پای صبر آورده‌ای
        پس به بیداد آستین برکرده‌ای
        همچنان فرموده ها داشت استاد
        انوری خود کرده را تدبیر چیست
        زهرخند و خون‌گری خود کرده‌ای
        راست می گفت انوری، پس
        خموش گشتم و باز هم آموختم
         
         
         
         
        با احترام
        تقدیم به نگاه پرمهرتان
        رامین خزائی
         
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۴۶
        درود بزرگو.ار
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود خندانک
        رضا حمیدی راد(احسان)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۰۶
        درود باد بر شما
        به قول فیروز مشتاق سریال دود کش
        اگه نگم دلم می سوزه
        اگه بگم پل می مونه اونور آب
        ولی نگم دلم بسوزه بهتره
        نویسا باشی خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0