سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        مبادا بروی

        شعری از

        نسرین حسینی

        از دفتر Toranj نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۳۵ شماره ثبت ۱۰۱۲۶۶
          بازدید : ۳۲۵   |    نظرات : ۶۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        مبادا بروی
        زندگی با تو چه زیباست مبادا بروی
        سور هر ثانیه برپاست مبادا بروی

        کوخ ویرانه ی دل باهمه ی کهنگیش
        کاخ زیبائی دنیاست  مبادا بروی

        ای که الهام گر  شعر و غزل های منی
        شعر من شور مصفاست مبادا بروی

        خانه ی دل  شده  آماجگه سیل غمت
        با تو  آرامش دریاست مبادا بروی
         
        گرچه گل نیست دراین باغ خزان دیده ی ما
        فصل رویدن گلهاست مبادا بروی

        نقدما از تو همین بس که شدی گوهر دل
         دل من لؤلؤ لالاست مبادا بروی

        من به مصلوب خم موی تو بر دار شدم
         دل گلاویز  چلیپاست  مبادا بروی

        دل "نسرین" شده شیدایی بی چون چرا
        عشق من عشق زلیخاست مبادا بروی
        #نسرین_حسینی 
        28/1/1400
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۵۲
        درود بانو
        بسیار زیبا و سرشار از احساس بود
        موفق باشید خندانک
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۹
        درودها برشما استاد گرامی بسیار سپاسگزارم خندانک خندانک

        "طواف خاک خوزستان بکن ای دل،صفا دارد.
        به زیر ریگ های گرم و داغش، گنج جا دارد.
        گذشتی از کنار کرخه یا کارون ،چنان باشد.
        که نخلستان فراوان، جلگه های با صفا دارد .
        کنارِ نخل و زیرِ آب و خاکِ دشت عبّاسش.
        بسی ناکام عاشق،رهگذارِ کربلا دارد.
        میان شهر های دور و نزدیکش،به جا مانده.
        صدای نوحه ی مادر، شهیدی با وفا دارد.
        برو در خارج از شهر و به جاده هم نگاهی کن.
        هزار آواره ی جنگی، به پایش جان فدا دارد.
        چکد شیرابه ها از نفت،در رگ های ایران و.
        تمنّای خراجِ مردمش بی اعتنا دارد.
        تو ای روح از غزل سرکش،به هر آبادیش پرکش.
        که چشمه در بیابان ها،دلی مانده بجا دارد.
        عباسعلی استکی 91/11/16 تقدیم به هموطنان عزیز خودتان
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۲
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        مهرداد عزیزیان
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۴۱
        درود بر شما🌺🌺
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۴۹
        درودها جناب عزیزیان گرانقدر

        بسیار سپاسگزارم از حضور سبزتان خندانک خندانک


        همه ی عمر ،کشیدی تو به نیش
        پیکر ِ خسته ز پس،مانده ز پیش
        چه خبر از سر ِ بی حوصله مان...
        من ِ سر رفته به تنهایی ِ خویش؟!
        ****
        فصل ِ تاریکی ِ ژرفیست وُ باز ...
        نشود پنجره ای رو به تو باز
        گر پی ِ یافتن ِ روزنه ای
        اول از ظلمت ِ خود معنا ساز
        ****
        ما در این بی خبری مشترکیم
        جام ِ اندیشه ولی پُر تَرَکیم
        گاه در مامن ِ فردوس ِ درون
        با شعف مایل ِ نور ِ دَرَکیم!
        *****
        این چه خبطیست ،عزیزم من ِ من؟
        چه عذابیست روا بر تن ِ من؟
        دور کُن حاجت ِ آلوده ز ما
        دامنت پاک تر از دامن ِ من
        ****
        دیده بینا بکنی نور اینجاست
        خُمر وُ خمخانه و مخمور اینجاست
        همه ی عمر کشیدی تو به نیش...
        رنج ِ بیگانه وُ رنجور اینجاست!
        *****
        چه خبر از سر ِ بی حوصله ات؟
        اندکی چانه بگیر از گِله ات!
        کاخ ِ آرامش ِ تنهایی را
        نکُنی کوخ ِ بم از زلزله ات....
        مهرداد عزیزیان بی تخلص خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۲
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۱۹
        سلام
        شعر من شور مصفاست مبادا بروی

        خیلی عالی بود
        درود فراوان

        فصل روئیدن گلهاست مبادا بروی


        درودها
        لذت بخش

        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۳۳
        درودها برشما جناب خوشرو عزیز

        بسیار سپاسگزارم از حضور ارزشمندتون
        برقرار باشید به مهر یزدان 🌺🌺


        آمفی تئاتر شب
        💤 مسیر یاب آماده حرکت است
        مقصد .آکروپلیس
        اسیر لبخند .در دست چمدان
        ایستاده خودرو . سن بالا سلامت
        حس پیروزی با تپش قلب
        صندلی عقب با روکش چرم ........فوت بخاری با صدایی نرم
        مسیری خلوت برای آرامش ...
        💤 به راست برانید . به راست برانید
        دعا قبل از اجرا . سری پایین چشمی بسته
        شبی رمانتیک از جاده...گل شب بو کنار جاده
        چراغ جاده سایه روشن... تابلوی تبلیغات نیمه روشن
        تصویر من روی تابلو
        .........................
        باد پاییزی . شمال به جنوب
        مسیر ما . هم مسیریم
        💤 مسافت تا مقصد ۳۰ کیلومتر
        سفت شده گِره کروات ... نفس عمیق
        هااا. فووو. هااا. فووو هااا. فووو
        صدای قلبم از استرس .چرخش جاده به چپ
        💤 ورود به تونل در پنجاه متری.
        نور تونل نارنجی ....صدای تونل گوش خراش
        ..................................
        ..................................
        .................................
        آه خارج شدیم
        فقط سکوت
        فقط سکوت
        مهتاب هم نارنجیست ...آتش گرفته
        سمت راست دریا. باد شدید تر شده.
        .................‌‌‌‌‌........
        قلبم نمی‌زند ...صدایش را نمی شنوم..!

        💤 پایان سفر
        آکروپلیس
        شما به مقصد رسیدید
        .......‌‌
        دستگیره در کجاست .!؟
        آهسته به سمت درب ورودی... ورود به آکروپلیس از درب غربی
        جیغ و سوت از روی سکوها
        فریاد و هورا از روی پله ها
        نور و رنگ .مه غلیظ. پرتاب گل . پسرک مریض
        اُرگ کور . پیانو دراز . ویولن شور . سنتور و پیاز

        فریاد مردم
        یانی ...یانی ... یانی ... یانی ...یانی ......

        .......................................................
        از پنهان کردن لبخند خود دست بر ندار
        ......................................................
        محمدرضا خوشرو🌺🌺
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۳۸
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۳۷
        تشکر فراوان به خدا شرمنده فرمودید
        بزرگوار و چقدر هم زحمت کشیدید
        تشکر فراوان

        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۰۲:۲۸
        درودها برشما جناب خوشرو عزیز
        خواهش میکنم قلم‌ زیباتون خواندنی ست
        بسیار سپاسگزارم از مهرورزی وپذیرای شما عزیز گرامی

        حیفم میاد بعضی اشعار رو بقیه دوستان نخونند ولذت نبرند
        سایتون مستدام
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک :
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۳۴
        درود بانو
        عاشقانه‌ای زیبا
        احسنتم خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۳
        درودها برشما جناب حکیم گرانقدر

        بسیار سپاسگزارم از حضور ارزشمندتون

        مانا باشید 🌺🌺

        جرئت و ایمان او از اهل ایمان بیشتر
        خصلت مردانه‌اش از پهلوانان بیشتر

        ای دل از یادت نبر هرگز تو چاغروند را
        او که بود از عاشقی در حدّ انسان بیشتر

        در کلاس عاشقی ره توشه‌‌اش جان بود و سر
        درس سربازی گرفت از این دبستان بیشتر

        پیش چشم بعثیان بود استوار و سربلند
        لیک ماندن بر مدار عهد و پیمان بیشتر

        شیر میدان نبرد و تک عقاب آسمان
        شد شهید راه میهن، راه قرآن بیشتر
        *****
        چاغروند
        بر کوه سهند و سبلان افسر شد
        مانند شهید کربلا بی سر شد
        در اوج جوانی خلبان چاغروند
        در راه وطن مثل گلی پر پر شد

        علیرضا حکیم 🌺🌺
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۳
        درود فراوان سر کار خانم حسینی استاد و ادیب فاضل وگرانقدر
        بسیار زیبا و دلنشین و سرشار از احساس وزیبایی
        قلمتان مانا
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷🌷
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۱۰
        درودها برشما جناب معینی استاد گرامی بسیار سپاسگزارم
        خندانک خندانک

        "
        چه کسی می داند 
        راز رویش ‌سبزی 
        ورنگی گل ها
        وروییدن این همه دانه 
        در بهاران در چیست ؟
        این همان مجهولی است 
        ک در ذهنم مانده 
        زمین بارور وسرشاراز شوق
        وروییدن در این ایام 
        هم شاید 
        حقیقت دیگر 
        واین هم خود معمایی است
        پس چرا ماندنی نیست بهار 
        وه چه عمرش کوتاه است 
        با دلی بی کینه 
        لبریز از بار 
        وقتی می اید بهار 
        با شتاب 
        با هزاران رنگ 
        زیبا وقشنگ 
        با ترنم های شاد
        با نواونم نم باران 
        پای کوبان
        دست افشان 
        می دمد جان بر دم هر باغ
        بر دم هربوستان 
        رنگ ها همه شاد 
        خنده نهر و
        نیایش های باد 
        بر گوییم حدیث این همه مجهول 
        حدیث این معمای های پی در پی 
        واین همه زیبایی 
        در بهاران را ،
        بیا ای قاصدک بر گو 
        غزل خوان شاد وسرزنده 
        حدیث آمدن ها 
        ورازهای آفرینش 
        وحدیث این معما را !
        بهرام معینی (داریان )  تیر ماه ۹۵"
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۲
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        رضا رضوی تخلص (دود)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۰۳
        سلام و درود بانو حسینیگرامی
        غزل زیبایی مهمانتان بودیم
        کوخ ویرانه ی دل باهمه ی کهنگیش
        کاخ زیبائی دنیاست مبادا بروی
        شاد باشید و سلامت
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۱۴
        درودها برشما جناب رضویان عزیر

        بسیار سپاسگزارم از حضور شما خندانک خندانک

        مصطفی آمد به حج دیگری
        درطواف کعبه دل دلبری
        سعی دارد در صفا تا مروه اش
        از صفایش گشت مروه محشری
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        حج تمام و حاجیان با حال و شور
        مست و سرخوش از می ناب طهور
        عزم شهر و خانه ی خود کرده اند
        در رکاب آن نبی غرق نور
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        کاروان آمد چو نزدیک غدیر
        تا شوند از برکه ای پرآب سیر
        جبرئیل از عالم معنا رسید
        بر محمد از خدا آمد سفیر
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        گفت فرموده خداوند ودود
        کن تو ابلاغ آنچه نازل گشته بود
        ورنه ماند این رسالت نا تمام
        حق نگهدار تو از ناس حسود
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        چون محمد امر ایزد را شنید
        بر مشامش عطر رحمانی رسید
        گفت با اطرافیان از هر که بود
        کاروان را امر بر منزل کنید
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        هر کسی پیش است گویی باز گرد
        هر که را جا مانده باید صبر کرد
        از جهاز اشتران منبر کنید
        حاجیان از سر فرو شویید گرد
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        مستمع آماده مجلس بی ریا
        رفت بر بالای منبر مصطفا
        چون به بالا شد علی را نیز خواند
        حضرت حیدر، شه خیبر گشا
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        بر بلندای زمین در یک مکان
        ماه با خورشید بینی هم زمان
        این تقارن پرده از رازی درید
        شد حقیقت بر همه عالم عیان
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        بعد حمد و مدح ایزد مصطفی
        گفت و بالا برد دست مرتضی
        بیشتر ای مسلمین از نفستان
        نیستم شایسته آیا بر شما ؟
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک
        مسلمین گفتند وحی منجلی
        هم سزاواری تو بر ما هم ولی
        گفت پس هر کس منم مولای او
        بعد من بر او بود مولا علی
        خندانکخندانکخندانکخندانکخندانکخندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۱
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۵۷
        درود استاد بانو حسینی
        غزل های عاشقانه تان بر دل چنگ میزند
        چه ردیف زیبایی
        خیلی عالی بود
        مبادا بروی این عشق و این التهاب این تقاضای بودن و ماندن خیلی زیبابود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۱۵
        درود شعله ی همیشه عزیزم

        بسیار سپاسگزارم از حضور ارزشمندتون عزیز خندانک خندانک خندانک


        درد دارد که خوب میفهمی
        از غمم از سکوت سنگینم
        از تمامم که رفت پای جنون
        از جنونی که گشته آئینم

        مست می با نگاه بی تابم
        در پی ات گشته ام به هر سویی
        نیستی نازنین کجا رفتی؟
        باز پشت سرم چه میگویی؟

        باز هم با غرور بی حدت
        خرد کردی تمام جانم را
        از اجل هیچ بر نمی اید
        عشق بشکسته استخوانم را

        گفته بودم که سنگ میفهمد
        حس باران و درد دریا را
        ای عجب سنگ محکمی داری
        که شکسته است شیشه ی مارا

        به سرم میزند شبی روزی
        بگذرم از تمام احساسم
        باز با یک ترانه میخوانم
        از تو و این منی که حساسم

        داشتم از تو قصه میگفتم
        من و تو یک خیال بی پایان
        باختم من همین خیالم را
        مانده ام همچو شعله ای سوزان


        شعله خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۱
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        مسعود آزادبخت
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۴
        سلام و احترام استاد بانو حسینی

        ای که الهام گر شعر و غزل های منی
        شعر من شور مصفاست مبادا بروی
        جدا از اینکه از قافیه و ردیف این غزل خوشم اومد ،از ترکیب ها ،واژه های استفاده شده و احساس شعر لذت بردم
        دست مریزاد واقعاً
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۱۸
        درودها برشما جناب آزادبخت عزیز

        بسیار سپاسگزارم از حضور پرمهرتون
        مانا باشید خندانک خندانک


        سگ بیهوده می دود
        گله چوپانش گرگ است!
        مرغ جوجه هایش را می فروشد!
        کمربندم را محکم بسته ام
        نیازم نه به قایق خیالی سهراب
        به وحشت سکوت یک نگاه!
        و تلخی هوای بهاری،
        چال لپ ها بی خنده خالی است.
        می هراسم!
        از صدای نفس هایی که از قبر بر می خیزد.
        رشته ی افکارم،
        مرتفع تر از ابر آرزوها،
        سیال گداخته ای که از درون بر میخیزد
        تمام ریشه های امید را می خشکاند.
        اینجا،
        همین لحظه
        سفره های نان خالی،
        اشک شرم بر کویر صورت،
        دست های کودک را سوی گندمزار برد
        مسعود آزادبخت خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۰
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۲۱
        سپاس از مهرتان استاد
        غافلگیر شدم
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۰۲:۱۲
        برقرار باشید
        به مهر حضرت دوست عزیز گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۵
        سلام مهربانوی نازنین
        بسیار زیباست
        از هر بیتی که خوندم لذت بردم
        قلب پر مهرتون همیشه به شادی و عشق بتپه
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۲۱
        درودها نازنین مریم عزیزم

        بسیار سپاسگزارم از مهرورزی وحضور ارزشمندتون
        سپاسگزارم از پذیرای ارزشمند شما عزیزجان خندانک خندانک خندانک خندانک
        عیــدِ قُـــربان است پیش آ ،جان به قربانت دَهَم
        مثــلِ اِســــماعیـل بـاشــم ،ســـَر به فَرمانت دَهم
        حــــاجـیـــــان را می نَـــــوازد میـــــزبـانِ بندگی
        کــعبـــه ی آمــــالِ من بُــگـــــذار اِحسانَت دَهَــم
        ذِبــح کــردم پـایِ عِشـــقَت ، آن غـــُرورم را بِبیـن
        در صـَـفای سیـــنه ات سَـــر رویِ دامـانـت دهـــم
        عیـــدِ قـربـان است و هرکس می رَود قربانِ کس
        ای به قُـربــانت جَـهــان نزدیک شو جانت دهــم
        در کِنـــارَت چای می چَسبد فقط لب سوز و دِبش
        ای که تَـلـخَش می کُـنــی تا لَـب به قَنــدانَت دهم

        مریم کاسیانی
        عید قربان خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۰
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۴۰
        به به به
        استاد بانوی عزیز سلام و ارادت
        بسیار دلنشین و دلنگار
        همچون همیشه
        زنده باشید الهی
        خندانک خندانک خندانک
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۳۳
        درودها ایمان عزیز
        بسیار سپاسگزارم از حضور پرمهرتون

        مانا باشید خندانک خندانک

        چشم بستیم ولی منظره ی غم را خیر
        درد خوردیم ولی مزه ی مرهم را خیر
        گوش دادیم به هر یاوه و لاطائل و پوچ
        کرده باور همه را قصه ی آدم را خیر...
        ****
        قول فردوس گرفتیم ولی جا ماندیم
        تشنه لب بر لب دریای مداوا ماندیم
        چه امیدی ست که گفتند امیدی هم هست
        ما که در وادیِ این مهلکه تنها ماندیم
        ****
        کاش از بدو تولد خبر از درد نبود
        کاش این دوره ی ما دوره ی نامرد نبود
        کاش در ثانیه ها قصه ی تکرار نبود
        کاش یک روز فقط ....چهره ی ما زرد نبود
        ****
        عاقبت طعمه ی یک مشت اراذل گشتیم
        خوب بودیم ولی کاغذ باطل گشتیم
        نم کشیدیم از این بارش بی موقعِ رنج
        چشمه بودیم که در سایه ی غم گِل گشتیم
        ****
        کاش در آن طرف پنجره ها چیزی بود
        عکسی از خاطره ی وسوسه آمیزی بود
        چاره ای داشت که از غصه رها میگشتیم
        لااقل صحبت یک مرگ دل انگیزی بود.....
        ****
        صبح تا شب اگر از غصه گریزان باشم
        دور از مخمصه ی مردم نادان باشم
        نیمه شب باز غمِ بی کسی ام در بزند
        که تورا تا به سحر سر زده مهمان باشم
        ****
        از وجودی که سراپا همه اش آزار است
        از همین لحظه که انگار به چشمم خار است
        روز و شب منتظر دست اجل می مانم
        بسکه این زندگیِ تلخ مصیبت بار است...
        #ایمان_اسماعیلی_راجی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۰
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۳۰
        درود استاد بانو خندانک خندانک خندانک
        به به عالی بود بانو خندانک
        بسیار لذت بردم چه ردیف عالی خندانک خندانک خندانک
        شاعرانگیتان مستدام🙏 خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۴۶
        درودها برشما جناب ابراهیمی عزیز
        بسیار سپاسگزارم از حضور پرمهرتون
        وسپاس از پذیرای ارزشمندتون در این صفحه برقرار باشید خندانک خندانک
        مرا دنبال کنید
        رنگ شــعــر

        رنگ زمینه

        دفاتر شعر محسن ابراهیمی ( غریب )
        حرف دل
        چهل سالگی
        آخرین اشعار ناب محسن ابراهیمی ( غریب )
        بچه های بی ت...
        نوجوانی ...
        شراب کهنه...
        بانو...
        شامگاه سرد ز...

        ما همان بچه های بی تابیم
        در رَحِم های مضطرب از ترس
        با زمین لرزه هایِ خمپاره
        میوه هایی رسیده ونارس
        زیرِ رگبارِ آتشُ موشک
        نافِمان در خرابه ها افتاد
        بختمان از شروع نوزادی
        له شد از بس که زیرپا افتاد
        سینه ی مادرانمان خشکُ
        رویِ لبهایمان تَرَک می خورد
        خوابمان با لالاییِ دشمن
        شیوَنُ ناله کم کَمَک می بُرد
        کودکی هایمان سَفرنامه
        هر کسی یک کجا کَپَر می زد
        بارِ سنگینِ آن قضاوت ها
        رویِ هر زخمِ مان تبَر می زد
        ما همان بچه های جنگی که
        خسته از حسرتِ وطن بودیم
        جانمان را همیشه مدیونِ
        آن شهیدانِ بی کَفَن بودیم
        لحظه یِ وصلمان رسید آخر
        ختمِ آن انتظارُ دلتنگی
        بویِ خون می رسید از آن اما
        سربلند آمد از چنین جنگی
        بوسه ی والدینمان بر خاک
        اشک هایِ به گونه ها جاری
        جنسِ این اشک را که میداند
        اشکِ غم یا نه،اشکِ خوشحالی
        ما همان بچه هایِ بی تابِ
        خاکِ گلگونِ از شهیدانیم
        افتخاری از این چه والاتر
        بچه یِ تربتِ عَبادانیم***
        محسن ابراهیمی اصل
        عَبادان:گویش محلی(عربی)آبادان خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۳۹
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۰۳:۰۹
        خیلی مهربانید سپاس از هدیه زیبایتان بانو حرکت زیبایی بود خندانک خندانک خندانک 🙏🙏🙏😊
        ناهید فتحی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۲۸
        عالی خندانک خندانک خندانک
        مبادا بروی...
        و من و چشمهایم را
        به هیچ بسپاری
        وقتی که بی تو
        و چشمانت هیچ هستم
        هیچ...

        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۳۱
        درودهانازنین ناهید عزیز

        بسیار سپاسگزارم از حضور زیباتون
        مانا باشید به مهر خندانک خندانک
        دلم هزار راه میرود
        هزار راه نرفته
        میان این همه بود و نبود
        انگار هستم ولی نیستم
        درد های فروریخته در خود
        و حسی متلاشی
        امانم را بریده
        وقتی که هیچ نیست
        حتی درختی..‌‌.
        و من بی گدار به آب میزنم
        به آتش...
        در حصار ماندنهای بی دلیل
        هر چه باداباد
        نمیدانم..‌.
        دلم هزار راه میرود
        ناهید فتحی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۳۹
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        ناهید فتحی
        ناهید فتحی
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۰۴
        ممنون از لطفتان بانو خندانک خندانک
        سارا (س.سکوت)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۱۶
        درودتان نازنین بانوحسینی عزیز خندانک
        چه زیبا قلمی خواندم بانو جان
        مانا قلمتان وشادی همسفره دلتان خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۳۶
        درودها نازنین سارای عزیزم
        بسیار سپاسگزارم از مهرورزی و حضورتون
        مهرتون مستدام عزیزدل🌺🌺❤❤


        بگو چه می شود
        گر آفتاب بام من باشی
        بسراییم به شعرت
        خدای آسمان جهان من باشی
        تو دست گشادهِ باران
        به عطش های زمین
        نسیم شاد بهاری به آستان جانِ من باشی
        در این شب عریان
        که خزان زده باغم را
        به شاخهِ عزلت
        تو شب آویز داستان من باشی
        به این دره
        دراین تاریکی
        که نشسته هوا،
        به گرگ ومیش
        هراس آهوی دل را
        چه می شود
        که تو گر
        شبان من باشی
        چه می شودکه تو را
        میان سردرگم گمنامی
        برای لحظه ای نشانِ من باشی

        دیو پنهان🍁
        بغض شعرم در گلو ماند
        واژگان در شعر من
        خاموش خاموش
        یک چکاوک خواب پرواز از قفس دید
        دیو بد کردار اما
        آن قفس را زندگی خواند
        پیله ای در خود تنید آزادگی را
        جنگلی قالب تهی کرد
        از تبانی با تبرها
        شاخه ها نیرنگ کردند
        ترس جنگل از تبر بود
        لیک آن سو دیو؛
        پنهان
        شعله ای کوچک به پا کرد
        سارا رحیمی
        ۲۵تیر۱۴۰۰
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۳۸
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀
        آرمین پرهیزکار
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۱
        درود بر شما بانو حسینی گرانقدر
        بسیار زیبا و پر از احساسات ناب بود شعرتان
        در پناه حق موفق و موید باشید خندانک خندانک
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۷
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۴۱
        درودها برشما جناب پرهیزکار گرامی

        بسیار سپاسگزارم از حضور زیباتون مانا باشید خندانک خندانک
        طبع من لطف خدا بود که فریادش کرد
        قلمم اسلحه شد عشق خدا بادش کرد

        آیه هایش شده انفاس مسیحا، هربار
        کلماتش شده جاری نفسم یادش کرد

        لحظه در وقت نمازم که گرفتار شده
        ذکر سبحان خدا بود که آزادش کرد

        شکّر لطف خدا را همه دریافته اند
        جنس این شکّر نایاب او قنّادش کرد

        شهر افکار مرا حمله شیطان سوزاند
        دست الطاف خدا بود که آبادش کرد

        نصف لیوان همه خالی نبود اول کار
        علم استاد جهان مبحث اضدادش کرد

        ۱۷ تیر ۱۴۰۰
        #آرمین_پرهیزکار خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهر بهادرانی
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۰۳
        درود فراوان خدمت بانوی ارجمند 🌹
        زیبا و خواندنی🌹
        مانا باشید 🌹🌹
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۷
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۳
        درودها برشما جناب بهادرانی گرامی بسیار سپاسگزارم از حضور ارزشمندتون

        مانا باشید به مهر خندانک خندانک

        پیرمردی عاشق و دلداده بود
        دل زلال وپاک همچون آب رود
        خاطرش ازملک دنیا بی نیاز
        سینه اش گنجینه اسرار و راز
        کارگشا،مشکل گشا بودلیک فقیر
        یاور بی سرپرستان و صغیر
        اندر آن شهر نیک نامی پیشه داشت
        بر دل رنجیده مرحم می گذاشت
        حسن خلقش شهرهء آن سرزمین
        آن سرا را کس نبود چون او امین
        چهره ای نورانی و بشاش داشت
        تا توانست بذر نیکویی بکاشت
        مردِپیر را بود فرزندی جوان
        خوش قد و بالا و دور از هرخزان
        زیرک و باهوش بودی آن پسر
        بافر وبی عیب ونقص،پاتا به سر
        پند میدادش مدام فرزند خویش
        تا توانی دل بدست آر نی که ریش
        نیک نامی پیشه کن در این جهان
        تا که عزت یابی و قدر بی گمان
        هم به نزد خالق و هم مردمان
        ظاهرت را کن برابر با نهان
        راه نیکویی گزین،ازحرص وآز
        فارق آی و خاطرت آسوده ساز
        مال دنیا را نباشد اعتبار
        چون خزانی هست بعد هر بهار
        ارزش انسان نه با مال است و ملک
        طی شودعمر چون زنی برهم توپلک
        لیک پسر باروی خوش اندرجواب
        هردمی گفتا دلم کردی کباب
        من نیم منکر به کردار ثواب
        یاکه غافل گردم از اندرز ناب
        لیک دنیا هم زبهر زندگیست
        کسری مال مایهء شرمندگیست
        عقل مردم پیروی از دیده هاست
        هرچه ثروت باشد آنقدرت بهاست
        ملک ومکنت نیز شهرت آورد
        نام و آوازه ز دنیا می خرد
        معتبر گردی میان مردمان
        درنگاه مرد و زن،خرد وکلان
        نیزپدر راگفت ای نیکو سرشت
        یاریم کن تابسازم من به خشت
        خانه ای و از برای زندگی
        پیشه ای ده،تا کی ام شرمندگی
        پیرمرد روزی بخواند فرزندو گفت
        نان به زحمت برکف آید نی که مفت
        تاجری باشد دراین بازار شهر
        یار دیرینم بود بی هیچ قهر
        همرم شو تا بدانجا سر زنیم
        ریشهء اندوه ورنجت برکنیم
        چونکه تاجر یار دیرینش بدید
        سوی وی رفت ودرآغوشش کشید
        پیرمرد حال وحکایت را بگفت
        خنده بر لب های آن تاجر شکفت
        پیرمرد راگفت ای یار قدیم
        آرزو دارم تو را باشم ندیم
        چون تویی کی یافت گرددزین سرا
        نیز لازم باشدم شاگرد مرا
        این پسر بگذار خیال آسوده دار
        چونکه آموزد ز من اسرار کار
        سالها در نزد تاجر آن جوان
        کسب روزی داشت،روزی ناگهان
        قصد ترک حجره و تاجر نمود
        چون زبهر خویش فکر حجره بود
        مدتی بگذشت و در بازار و کار
        تاجری چون او نبودش سود بار
        پیرمرد،مُرد و پسر سیری نداشت
        بس که ثروت روی ثروت می‌گذاشت
        هرچه دارایی بدست آورده بود
        درپی کسب تجارت بهر سود
        کاروانی ساخت همتایش نبود
        باشکوه و جمله دلها می ربود
        گشت سفر آغاز وزنگ کاروان
        میرسید بر گوش جمله رهروان
        چند روزی در سفر بودند و شاد
        تا نظر بر قامت کوهی فتاد
        چون به نزدیکش رسیدند ناگهان
        حمله ور گشتند به سوی کاروان
        دسته های بیشمار از رهزنان
        باتبر،سرنیزه وتیر و کمان
        جان بکف بگرفت جوان زآنجاگریخت
        اشک حسرت بودش و از دیده ریخت
        کاروان وهرچه بود تاراج گشت
        تاجر بیچاره اش برجای هشت
        اندر آن دشت بی رمق بی سرپناه
        راه کوهستان گرفتی بی گناه
        یک دو روز بر تاجر حیران گذشت
        تشنه ودرمانده وبی تاب گشت
        دیگرش پا یاری رفتن نداشت
        دیدگانش دشت را آب می نگاشت
        ناگهان ازدور بدیدش یک سرا
        کلبه ای و برکه ای اندر ورا
        بی تامل سر فرو کردی به آب
        گوییا میدید آنجا را به خواب
        مدتی بگذشت و مردی را بدید
        حال وروزش را بگفت آنهم شنید
        روبه تاجر کرد و گفت مارا دهیست
        آن ده از افراد بدکردار تهیست
        کدخدا نامش بلند است ازکرم
        همرهم شو تا که آنجایت برم
        چون به نزد کدخدا تاجر رسید
        کدخدا را مرد نیکویش بدید
        برجوان کردش نظر ازروی مهر
        با فراخی وبدوراز کبر ز چهر
        گفت وی راهرچقدرخواهی بمان
        پس فراهم کرد بهرش آب ونان
        نیز گفتا سوی حمامش برند
        جامه ای نیکو برایش آورند
        چون فراغت یافتیش از خستگی
        کدخدا پرسید وی را زندگی
        درجواب آهی کشیدی سینه سوز
        پس بگفتا هرچه بود از حال وروز
        چون حکایت زان دیار و پیشه کرد
        کدخدا از دل برآورد آه سرد
        گفت بشنو تا بگویم زان دیار
        قصهء پیشین و از احوال زار
        سالهای دور و اندر آن سرا
        زندگی پر رنج ومحنت بودمرا
        رنگ رخسار زن و فرزند زرد
        بهر کاررفتم به هر سو لیک طرد
        گشتم وشهری مرا یاری نکرد
        تاشدم از روزگار دلسیر و سرد
        بادلی صدپاره ولبریز خون
        اندرآن بازار بی یارو زبون
        میزدم پرسه زبهر پیشه ای
        هیچ نبودم جز به کار اندیشه ای
        تاکه مردی رابدیدم زآن دیار
        وی بپرسیدی زمن ازحال زار
        چون روایت کردم از رنج والم
        رو به من گفتا که خون کردی دلم
        وی زمن خواست تاکه مهمانش شوم
        همرهش گردم به دنبالش روم
        تاکه بگرفتم درآن منزل قرار
        بعدصرف چای ازبعد ناهار
        وی دو گوسفند دادمن بی هیچ ثمن
        پیش گرفتم راه دشت بهر چمن
        با زن و فرزند کردم ترک شهر
        تارسیدم این سرا و کوه ونهر
        کلبه ای کردم بنا در نزد رود
        لیک خدای مهربان از بذل و جود
        راه خوشبختی به من آسان نمود
        فقر وناکامی مرا جمله زدود
        بیشمارند گوسفندانم کنون
        دیگرم نیست تنگی و یأس وجنون
        درنهایت کدخدا دادش درود
        بهر آنکس گوسفندش داده بود
        تاکه تاجر نام آن مرد را شنید
        سیل اشک بر روی چشمانش دوید
        کدخدا راگفت درآن شهر و دیار
        وی پدر بودی مرا اندر تبار
        آمدی پند پدر،یادش به سر
        نام نیک پاینده باشد نی که زر

        طاهر بهادرانی خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۵
        درودها برشما جناب خوشرو عزیز
        بسیار سپاسگزارم از مهرورزی شما عزیز گرامی

        🌺🌺🌺🌺🌺🙏🙏
        بهروز ابراهیمیان
        سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۱۸
        درود بانو
        بسیار زیبا و پر احساس بود خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۵
        درود برشما جناب ابراهیمیان گرانقدر

        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون

        مانا باشید خندانک خندانک
        هرشاخهٔ این گلها...
        باعشقِ توروییده
        هرکس که تُرادیده ...
        شده عاشق وشوریده
        چون مست شده هرکس...
        عطرِتُرابوییده
        مستم کن ومستم کن ...
        ای نورِدل ودیده
        بهروز ابراهیمیان : : خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۳۹
        سلام دنبال چه میگردی اون رفته از اینجا
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5