ای مهربان با من بمان تا لحظه ی تقدیر من
شادم که در جان منی قفلی بزن زنجیر من
نام تو را تا قله ها بی بال و پر آوا دهم
تنها تویی تا انتها جرم من و تقصیر من
ای مهربان قدرم بدان تا شور دل برپا کنم
آخر تویی در این جنون همپای این تغییر من
شبها به شبها رفته ام تا ضجه ی سرد جنون
زندان به زندان زندگی شد ناله ی شبگیر من
با من بمان تا رد شوم از کوچه های بی کسی
ای عشق دامنگیر من شاید تویی تاثیر من!
با من بمان ای نازنین تقدیر من تقصیر تو
در بند و زندانم مکن آخر تویی تدبیر من
تدبیر و تردیدم همه باور شود با من بمان
تفسیر ایمانم تویی ای توبه گاه دیر من!
در خلوتم می آمدی با خنده های بی نشان
نامت ابد ورد زبان ای بهترین تعبیر من
رویای من در من بمان شاید که فردا بگذرد
دیروز و امروزت چرا؟پس کی شوی نخجیر من؟!
پیدا و پنهانم تو را نجوا کند با من بمان
عشق تو شد بر گردنم در خلوتم درگیر من
جانانه کن این عاشقی شاید که عمرم نو شود
لبخند تو امید من چشمان تو تسخیر من
تا تو در این غمخانه ای دولت به صبحم میدمد
دستم بگیر از این جنون آخر چرا تحقیر من؟!
با من بمان تا گم شوم در کوچه باغ بودنت
با من بمان محبوب من رحمی به عمر پیر من!
تصویر تو در قاب دل غوغا کند با من بمان
تنها تویی در چشم من تنها تویی تصویر من!
...
مهدی بدری(دلسوز)
...
نموندی هم به جهنم و ایضا درک اسفل السافلین...
با تشکر از همه ی بزرگواران...
مدتی دور از شاعران زندگی خواهم کرد و تنها برای دل خویش و خدای خویش خواهم سرود...
یا سقای عطشان(ع)
بسیار زیبا و دلنشین بود
موفق باشید