سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داستان یک جمله
        ارسال شده توسط

        کوروش فلاح نژاد (رِند)

        در تاریخ : دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۶:۳۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۵۷ | نظرات : ۰

        آخرین بار که دیدمش خیلی داغون بود؛ زنش بعد از ده سال ازش جدا شده بود؛ سیگاراش تقریبا آتیش به آتیش بود؛ پرسیدم: چرا دستتت می لرزه؟ جواب داد: فکر کنم از استرس باشه.
        به ندرت مستقیم توی‌ چشم آدم نگاه میکرد؛ مردمک چشمش به هر طرف می چرخید؛ گفت میخواد بره مسافرت و اومده برای خداحافظی؛ گفتم: بیا دوباره سر کار همه چیز درست میشه ناراحت نباش! 
        قبول نکرد.
        پرسیدم : مسافرت یا مهاجرت؟
        گفت : یه جورایی هر دو ، خبرشو بهت میدم.
        ده روز بعد زنگ زد؛ گفتم : چطوری ؟ کجایی؟ 
        یه صدای غریبه گفت:
        -من از گروه امداد کوهستان هستم، ایشون چه نسبتی با شما دارن؟
        -دوست قدیمی من هستن چطور؟
        -به خانوادش خبر بدین؛ امروز خودشو از کوه انداخت پایین و تموم کرد.
        -چی ؟؟؟!!!
        -فقط اسم شما تو موبایلش ذخیره شده بود البته اسم نیست یه جمله هست.
        -چه جمله ایی؟؟؟!!!
        -بادکنک منو پس بده ! 
        یهو یخ کردم! 
        بچه که بودیم یک روز با خانوادش خونه ما مهمون بودن ، یه بادکنک قرمز داشت؛ از دستش گرفتم و دویدم تو حیاط تا دنبالم بیاد و بازی کنیم اما بادکنک تو ‌دست من ترکید !
        .
        .
        (با الهام از داستانی واقعی )
        داستان یک جمله /  کوروش فلاح نژاد / زمستان ۲۰۱۹

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۷۵۶ در تاریخ دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۶:۳۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3