جمعه ۲ آذر
مصطفی علی رضائی
ارسال شده توسط مصطفی رضائی در تاریخ : شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ ۱۲:۱۷
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۹۰ | نظرات : ۰
|
|
معلم کلاس اول ما خانم بسیار مهربانی بود. اصلا کلی برای همه ی بچه ها مادر بود. از روز اول انگار همه ما رو می شناخت و به اسم کوچیک صدا میزد. یادم نمیاد که اسم از ما پرسیده باشه و یا بگه خودتون رو معرفی کنید . وارد کلاس که می شد، با لبخندی شیرین به همه اطمینان می داد که پیش مادر مون هستیم.
همیشه برای شروع یک داستان کوچک میگفت و بعدش میرفت به سر درس. نمیدونم الان کجاست ، زنده هست یا نه ولی همیشه براش بهترین دعاها و آرزوها رو دارم. . خیلی به یاد خوبیاش هستم و خودم رو خیلی مدیونش میدونم و فکر میکنم در تقویت پایه اصلی یادگیری من خیلی موثر بوده است.
و خبر بد اینکه خانم آموزگار ما ، باردار بود و از دی ماه دیگه نیامد و رفت برای مرخصی زایمان. یک آقا به جای ایشون آمد و از روز اول خط کش بدست آمد. آمد و پاش ور گذاشت رو صندلی و پشت به تخته سیاه و روبه روی ما رو میز نشست و درحالیکه خط کش رو توهوا تکون میداد ، از ما خواست خودمون رو معرفی کنیم.
بقیه رو نمیدونم ولی من حسابی هول کرده بودم . بچه ها یکی یکی خودشون رو معرفی کردن تا رسید به من . گفتم که اولین بار بود میخواستم خودم رو معرفی کنم، اینقدر محمد علی و احمد رضا و حسن علی و حسینعلی و محمد رضا و... شنیدم که فکر کردم همه اسمها باید دو قسمتی باشه و من که اسمم یک قسمتیه، انگار که ناقصم . تا رسید به من برای اینکه از بقیه عقب نمونده باشم، سریع بلند شدم و گفتم : " مصطفی علی رضائی".
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۵۴۵ در تاریخ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ ۱۲:۱۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.