سلام اقای مطهری خوش امدین و ممنون بابت مشارکت و بلند نظریتون
دربار این زبان قدیمی که انقدر روش تاکید دارم یه خاطره کوتاه بگم من خودم از اول که شروع به نوشتن کردم رو اصول خیلی پایبند بودم مثلا تو همون سیزده چهارده سالگی یه هجای اضافی تو نوشته هام پیدا نمیشد یا قافیه ها هم صحیح انتخاب میشد ولی زبان شعرام همینطور بود مثل همین واژگانی که شما و سایر دوستان دارین یه چند مرتبه قدیمی تر یه واژه هایی که یه سریشو الان بگی معنیشو یادم نیست فکر میکردم هرچی این کلمات بیشتر باشه یعنی شعرم قوی تره
اولین شعری که تو یه جمع خوندم یه انجمنی بود شعرم که تموم شد جمله استادش یادم نمیره گفت اگر نمیگفتی این شعر برای خودته من قطعا فکر میکردم شعره سعدیه و یه سری چیزای دیگه که یادم نمیره ما هم یه بادی به غبغب انداختیم و بعدش هرکی هر ایرادی میگرفت میگفتم این اصلا شعر نمیفهمه چیه استادش میگه شعرام مثه سعدیه حالا شاگرد میخواد ایراد بگیره گذشت تا یه بار یه مسابقه شعری برنده شدم رفتم جایزشو بگیرم یکی از داوراش اونجا بود خواستم کلاس بزارم چند تا شعرامو دادم بخونه لذت ببره
یه سری تعریفات کرد که کثلا اینش خوبه اونش خوبه و اخرش گفت زبان شعرت خیلی قدیمیه و دلایلشم گفت که چرا خوب نیست منم گفتم همین شما مونده بود ایراد بنی اسراییلی بگیری از ما جایزه رو بده بریم
ولی بعدش اومدم تو جایزه هام یه کیف بود و یه سری کتاب شعر خوندم شعراشو تازه فهمیدم اون بنده خدا چی میگفت و شعر چیزه دیگس اون حرفش همیشه اویزه گوشم موند و رعایتش کردم و بعد از اون فهمیدم که همه ی ادما اشتباه دارن بهتره به حرف بقیه گوش داد و خوبیاشو گرفت
اما در مورد شعر شما اقای مطهری بعد زبانه قدیمیش قافیه معشوق کشت هم قافیه بدی نیست که انتخاب کردین و جای کار داشت ولی نتونستون تصویر بدیع و شاعرانه و خلاقانه ای بسازین تو کل شعر یه سری چیز هاست که میگین این ها باعث کشته شدنه معشوق شده ولی هیچ تصویری نمیسازین یا بازی زبانی یا شاعرانگی
چرا باید یه نگاه ساده معشوق عاشق رو بکشه؟یه چیزی باید بیاد که اینو توجیح کنه مثلا یه اتفاقی یه ضربه ای
یا چرا باید خنده بی جا معشوق رو بکشه
در کتاب عشق یک جمله معشوق کش دیدین خب این چه اتفاق شاعرانه ای درش افتاده چه کمکی به پیشبرد شعر کرده؟
بودن در سایه هم مثل دو بیت اول
بعد بی اندازه معشوقم ترکیبه بی معنی و غلطیه که متوجه نمیشمش
بیت اخرتون هم استاندارت ترین بیت شعرتون هست
سعی کنیدبیشتر رو معانی کلمات و عبارت و و ترکیب ها بازی کنید تا یه اتفاقی از توش در بیارین نه صرفا یه قافیه انتخاب کنید برای اون چند تا جمله ردیف کنید
کلمات باده و شهزاده و سایر کلمات هم قافیه نیستن با هم اگر میدونید طریقه هم قافیه بودن کلمات رو سعی کنید حتما رعایت کنید چون اولین چیزیه که به چشم میاد چ سنجیده میشه اگر هم نمیدونید کامل مطلب زیاد پیچیده ای نیست یه سرچ بزنید متوجه میشین تقریبا
یه مبحثی داریم تو فیلم نامه نویسی که اگه بیننده فیلم و دید و اخرش گفت خب که چی ، باختی تو شعرم قابل تعمیمه این که کاری کنیم مخاطب برای لحظاتی لذت ببره
در اخر یک غزل عاشقانه میارم براتون که دقت کنید به تصویر سازی ها و اتفاقات شاعرانه ای که افتاده درش
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است
مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است
بس کـــه هر تکــه ی آن با هوسی رفت ، دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است
بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد
خبـــــر از آمدنت داشت کـــه پنهان شده است
عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله زندان شده است
عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است
عشــــق دانشـــکده تجــــربـــــه ی انسانهـــاست
گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است
هر نو آموختــه در عالـــم خود مجنون است
روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است
ای که از کوچـــه معشوقـــه ی ما می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است
پایدار باشید
(پوزش اونور نزاشتم نخواستم زیر پستتون رو شلوغ و خراب کنم)